هدایت شده از mesaghمیثاق
🔺«هرمنوتیک» چیست ؟   🔸 واژۀ هرمنوتیک (hermeneutica) در قرن هفدهم ابداع شد. یوهان کُنراد دانهاور، الهیات‌دان استراسبورگی، برای اشاره به آنچه پیش از او "فن تفسیر" نامیده می‌شد، واژۀ "هرمنوتیک" را جعل کرد و در 1645 کتابی با این عنوان منتشر کرد: هرمنوتیک مقدس یا روش تفسیر متون مقدس.   🔹عنوان کتاب یوهان کنراد، معنای کلاسیک واژۀ هرمنوتیک را بازتاب می‌دهد. از آنجا که معنای متون مقدس همیشه مثل روز روشن نیست، تفسیر در واقع روش یا عملی است که فهم معنا را تسهیل می‌کند.   🔸هرمنوتیک بعدها معانی دیگری نیز پیدا کرد ولی در همین معنای کلاسیک اولیه، نکته‌ای وجود دارد که زایش معانی بعدی واژۀ هرمنوتیک را موجه می‌سازد؛ و آن اینکه، بین "تفسیر" و "فهم" پیوندی برقرار است.  🔹 در یونان باستان فعل hermeneuein به دو معنا به کار می‌رفت: فن بیان (اظهار کردن، گفتن)، تفسیر (یا ترجمه). در هر دو مورد  نیز پای "انتقال معنا" در میان بود.  🔸 انتقال معنا می‌تواند در دو جهت عمل کند: 1- گذار از تفکر به کلام 2- رجعت از کلام به تفکر.   🔹فن بیان، معنایی را که در ذهن گوینده بود، در کلام وی متجلی می‌ساخت. هر که فن بیانش بهتر بود، معنای نشسته در ذهنش را بهتر به مخاطب منتقل می‌کرد. امروزه تفسیر فقط به معنای دوم به کار می‌رود. یعنی رجعت از کلام به تفکری که پشت کلام جای دارد.   🔸هرمنوتیک به معنای "فن تفسیر متون" در حوزه‌های "الهیات"، "حقوق" و فیلولوژی" (لغت‌شناسی یا فقه‌اللغة) موضوعیت و کاربرد دارد.   🔹معنای کلاسیک هرمنوتیک در واقع این بود که "هرمنوتیک" علمی "کمکی" است و فقط برای تفسیر عبارات مبهم متون به کار می‌رود.   🔸در قرن نوزدهم میلادی، ویلهلم دیلتای وظیفۀ جدیدی برای هرمنوتیک وضع کرد. او گفت حال که هرمنوتیک دربارۀ قواعد و روش‌های تفهم بحث می‌کند، پس می‌تواند بنیانی روش‌شناختی باشد برای تمامی علوم انسانی. یعنی علاوه بر الهیات، شامل ادبیات و تاریخ و فلسفه و "علوم اجتماعی" هم باشد.   🔹در اثر این دگردیسی و ارتقاء، هرمنوتیک مبدل شد به یک "تأمل روش‌شناخی دربارۀ دعوی حقیقت و شأن علمی علوم انسانی".   در واقع در معنای کلاسیک و اولیه، هرمنوتیک عبارت بود از فن تفسیر متون مقدس (و نهایتا متون حقوقی و فیلولوژیک)، ولی در معنای دوم، یعنی معنای مد نظر متفکرانی چون دیلتای و شلایرماخر، هرمنوتیک بدل شد به "فن فهم" به صورت عام (و نه صرفا فن فهم متون مقدس یا حقوقی).   🔸تاکید بر "فهم" گامی جدید در تعین بخشیدن به "هرمنوتیک" بود که در قرن نوزدهم برداشته شد. تا پیش از آن، هرمنوتیک عبارت بود از "فن تفسیر"، اما حالا باید به "فهم" روی می‌آورد. یعنی اکنون خود کنش "فهمیدن" است که باید برای تضمین صحتش از یک فن مدد گیرد.   در واقع مطابق معنای کلاسیک و اولیه، هرمنوتیک معطوف به "متن" بود. روشی بود برای فهم "متن". اما در معنای دوم، هرمنوتیک معطوف به "فهم" بود. رازگشایی از "متن" جای خودش را به رازگشایی از "فهم" و عمل "فهمیدن" داد.   این تحول، معنا و مفروضی اساسی داشت و آن اینکه "بدفهمی" پدیده‌ای رایج در زندگی بشر و حتی در میان دانشمندان و متفکران است. کلیت‌بخشی به پدیدۀ بدفهمی، ضرورت کنکاش در  عمل فهمیدن را ایجاب کرد.   🔹به این ترتیب هرمنوتیک دیگر "علمی کمکی" نبود که گاهی به کار بیاید بلکه همواره مورد نیاز آدمی بود چراکه انسان همیشه در معرض بدفهمی قرار دارد.   🔸دستور معروف هرمنوتیکی شلایرماخر عبارت بود از: "درست فهمیدن گفتار، سپس فهمیدن آن بهتر از پدیدآورنده‌اش". کانت هم قبل از شلایرماخر نوشته بود: «اصلا تعجبی ندارد اگر بتوان افلاطون را بهتر از خودش درک کرد چراکه او مفهومش را به قدر کفایت متعین نکرده است.»  🔹 شلایر ماخر نکتۀ مهم دیگری را نیز مطرح کرد و آن اینکه، هرمنوتیک نباید صرفا به متون مکتوب اکتفا کند، بلکه باید بتواند تمامی پدیده‌های مرتبط با فهم را نیز در بر گیرد: «هرمنوتیک نباید صرفا به متون ادبی محدود شود؛ زیرا بسیار پیش آمده است که طی گفت‌وگویی معمولی خود را به اَعمال هرمنوتیکی مشغول دیده‌ام.»   🔸علت بی‌توجهی هرمنوتیک کلاسیک به "کلام" این بود که کلام گوینده بی‌واسطه و فی‌المجلس برای شنونده قابل فهم بود. فقط کلام مکتوب و خصوصا متون مؤلفان عتیق و قدیم بود که دقایق و عناصر غریب و پیچیده داشت و بحث و فحص هرمنوتیکی می‌طلبید.   🔹اما دیلتای معنای دوم هرمنوتیک (فن فهم) را عمق بیشتری داد. دیلتای مخالف کسانی بود که می‌گفتند علوم انسانی فاقد روش اختصاصی است و اگر می‌خواهد علم باشد باید روش‌شناسی علوم طبیعی را مبنا قرار دهد. ادامه دارد...