🖋 بعد از فوت ایشان (مادرم، سال ۱۳۲۲ ش)، مدتی در درسهای مرحوم شهیدی، صاحب «حاشیه بر مکاسب»، حاضر شدم. بنده خیلی از ایشان استفاده کردم. وی مردی استاد دیده و والامقام بود. بعضیها به استعداد خود تکیه دارند و زیاد به استاد اعتنایی نمیکنند، اما مرحوم شهیدی چند نفر استاد بسیار قوی دیده بود. از شاگردان ایشان میتوان از مرحوم شریعت اصفهانی نام برد.
آقا میرزا فتاح شهیدی مردی صاحبنظر و فقیه، و در عین حال واقعاً مردی بود: المعرض عن متاع الدنیا و طیباتها. (کسی که از دنیا و خوشیهایش روی بر میگرداند). وقتی از دنیا رفت، از وی جز دو فرش کهنه و مقداری وسایل و اثاثیۀ معمولی، چیزی باقی نماند. او وصیت کرده بود که بنده کتابهایش را به مدرسۀ مرحوم سید کاظم یزدی در نجف تحویل دهم. با آنکه ایشان مرجع تقلید بود و مردم به او علاقۀ زیاد داشتند، اما فقیرانه زندگی میکرد.
مرحوم شهیدی عادت داشت که قبل از حضور در مسجد، در دکان عطاری نزدیک مسجد مینشست و رفع خستگی میکرد. روزی کسی بر او وارد میشود و به تندی و طعنه میگوید: «اینقدر خوردهای که گردنت کلفت شده است! مقداری هم به ما بده که ما هم نیازمندیم». ایشان به عطار اشاره میکند و میگوید: دویست و پنجاه تومان به او بده. آن مرد به دست و پای ایشان میافتد و عذرخواهی میکند. چون منزل وی به خاطر دویست و پنجاه تومان رهن در حالِ از دست رفتن بود و آن مرد تعجب میکند که ایشان از کجا مشکل وی را فهمیده است!
پس از آنکه مقداری نزد ایشان درس خواندم، لطف فرمودند و بسیاری از مقدمات سفر را تهیه و مرا روانۀ نجف کردند. حدود سال۱۳۶۳ق، به نجف رفتم.
🔹 علامه محمدتقی جعفری، سرگذشت و ایام، ص ۴۷ و ۴۸، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ دوم، ۱۴۰۲