#معرفی_رمان
#هنر_و_رسانه
#تاریخ
📚
جایی که خیابان نام داشت
🖌 رنده عبدالفتاح (ترجمه مجتبی ساقینی)
این کتاب درباره داستان مقاومت مردم فلسطین است.
«من قدس را از دست دادم حیات. غم و اندوه به گلویم چنگ انداخته. همه اش روستا و خانه ام که از سنگ آهک ساخته شده بود، جلو چشمم است. همه اش رادیویی را که پدربزرگت از بازار قدیمی شهر خرید می بینم. رادیو را توی آشپزخانه گذاشته بودم. پنجره های قوس داری که رو به تپه ها باز می شد جلوی چشمم است. هر پنجره چارچوبی سنگی داشت. می توانم بوی درخت های یاس و بادامِ باغم را حس کنم و درختان زیتونی را که میوه اش چیده شده به یاد بیاورم... شش مایل بیشتر با قدس فاصله ندارم ولی نمی توانم به آنجا بروم. هیچ وقت مکانی را که توی آن به دنیا آمدم و خانه ای را که با لباس عروس واردش شدم نخواهم دید. درختانِ زیتونم حیات! چقدر دلم برایشان تنگ شده!... » این حرف ها دلتنگی های مادربزرگی است که برای نوه اش - حیات - بازگو می شود و باعث می شود این دختر نوجوان یک روز تصمیم بگیرد برای آوردن کمی خاک از زمین های اجدادیشان به فلسطین اشغالی برود.
حیات، دختر نوجوان فلسطینی با همراهی دوست مسیحی اش سامی در اقدامی متهورانه خطری بزرگ را به جان میخرد و از اردوگاه آوارگان وارد منطقه ورود ممنوع در سرزمین مادری اش میشود تا به تنها آرزوی مادربزرگ پیرش که سالهای دور از خانه و زمینهای کشاورزی رانده شده است جامه عمل بپوشاند. نویسنده به شیوهای هنرمندانه نشان میدهد که مسائل و فشار روحی و روانی ناشی از غصب و تخریب خانه و زمینهای کشاورزی، کشتار مردم غیرنظامی (حتی کودکان و معلولین)، حکومت نظامی و اختناق و خفقان، دستگیری و بازداشت و ایجاد رعب و وحشت، آوارگی و حتی برخورد غیر انسانی نیز از سرزندگی و امید و حیویّت حیات فلسطینی نخواهد کاست که «تا هر وقت آنجا حیات باشد عشق خواهد بود.»