34.69M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
بسم رب الشهدا «روایت دیدار » خانه ی گرمی بود... مهمان نوازی مادر در بدو ورودمان در چهره‌اش نمایان بود. مادری مهربان و گشاده‌رو اما محکم. برایمان گفت از پسری که 12 سالش بود که شهید شد... عجیب است! و صد البته زیبا که چگونه آن روح بزرگ در کالبدی 12 ساله نقش بسته که جا ماندن از یک سحر و لذت مناجات با دلبر عالم ، او را رنجانده باشد؟! عجب فرزندی! چه شیر پسری! پسری که تمام همسایه‌ها از او راضی بودند. پسری که جان مادر بود.آن مادری که قربان صدقه ی قمر بنی‌هاشم می‌رفت. غمش را فروخته بود و افتخار فرزند شهیدش را به جان خریده بود. سلام خدا بر آن مادرانی که چون سروْ ایستاده، جانِ شیرین را به قربانگاه می‌فرستند. سلام خدا بر تو ای مادر شهید... @Meshkat_ikiu