هیئت میثم تمار
استاد بنایی‌کاشی | شرح دعای بیستم صحیفه سجادیه - فراز اول - یقین(جلسه سوم) ﴿۱﴾ اللَّهُمَّ صَلِّ ع
امام سجاد سلام‌الله‌علیه در طلیعه دعای بیستم از ادعیه مبارکه صحیفه سجادیه، عاجزانه از خدای متعال درخواست می‌کند که: (وَ اجْعَلْ یَقِینِی أَفْضَلَ الیَقین: خدایا یقین ما را برترین اطمینان‌ها و یقین‌ها قرار بده.) راه علم و حتی کمال علم آموزش و مطالعه است. هرچه انسان مطالعه کند، کلاس برود، مباحثه کند و با اهل علمی که به دنبالش هست بیشتر انس بگیرد و هم‌نشینی داشته‌باشد، به کمال علم دست پیدا می‌کند. اما یقین جور نیست. یقین با صحبت و مطالعه و مباحثات طرفینی و نشست و برخاست آموزشی به‌‌دست نمی‌آید. چون آن موضوع و جایگاهی که یقین متعلق به آن جایگاه هست "قلب" انسان است‌. قلب تعبیر دوم "روح" است، گاهی می‌گویند روح، گاهی می‌گویند قلب، گاهی می‌گویند "نفس"؛ همه این‌ها به یک معناست. روح با آموزش معمول، سر کلاس نشستن، سر جلسات سخنرانی و غیره و ذلک نشستن مستغنی نمی‌شود. این حرف بلیغ و صحیحی نیست که بگوییم بعد از شنیدن یک صحبتی روحمان جان گرفت. برای ذهن انسان یک شعر یا سخن بلیغ و گیرا خوشایند است. اما آن چیزی که روح را تقویت می‌کند، اطمینان می‌بخشد و به تعبیری یقین را برای انسان می‌آورد چیزی نیست به‌جز مسئله "عمل" انسان. با عمل خوب روح انسان جان می‌گیرد، تقویت می‌شود، زنده می‌شود. با عمل بد روح انسان ضعیف می‌شود، بی‌جان می‌شود، بی‌حال می‌شود، کسالت پیدا می‌کند. آنچه موجب مرض و یا شفای روح می‌شود عمل انسان است. هر کلامی یا حرکتی اگر خوب باشد انسان روحش قوی می‌شود و جان می‌گیرد؛ اگر نه در راستای بدی هایی باشد که در گفتار و عمل انسان می‌بیند و می‌شنود خب تأثیر و تأثرش هم متناسب با آن بدی است. لذا آنچه که موضوع عبارت امام سجاد علیه‌السلام است از مقوله عمل است نه از مقوله آموزش و داده‌های ذهنی و انتزاعی. من همه این پرگویی را داشتم برای اینکه معلوم بشود معنای علم با معنای یقین دوتاست. علم از مقوله آگاهی‌ها و مسائل انتزاعی-ذهنی هست. یقین از مقوله عمل است، از مقوله روح و قلب هست. اگر امام سجاد سلام الله علیه از خدا عاجزانه تقاضا می‌کند که خدایا یقین من را افضل یقین‌ها و برترین یقین قرار بده، اگر از مقوله ذهنی یا فکری بود خب می‌رفت پیش استاد فن. افرادی که خِرّیت هر فنی هستند می‌توانند انسان را آگاهی بدهند آن هم نهایی‌ترین آگاهی را؛ ولی آمده در خانه خدا؛ کأنَّ هيچ راهی به‌جز این نیست که خدا باید کمک کند تا انسان یقینش قوی‌تر بشود. خب این از معنای یقین؛ که امیدواریم توانسته باشیم این معنا را گویا کنیم. اما راه یقین درست و یقین صحیح که جان‌بخش هست، روح‌بخش هست و انسان را تعالی می‌بخشد چه مسیری است؟ آن مسیری است که خدا جلوی پای انسان گذاشته است. و دلیل اینکه امام سجاد این‌جور با کوچکی خودش را در مقابل خدا قرار می‌دهد و تقاضا می‌کند از خدا که یقین من را برترین یقین قرار بده، جهتش همین است که به‌دست خداست. شروع به دست آوردن اطمینان قلبی، یقین قلبی این مسیری است که خدا تعیین کرده. پس چرا این مسیر را پیمایش نکنیم؟ چرا امام سجاد با وجود اینکه مسیر حق را نه تنها بلد است، بلکه امام‌الحق است، امام خوبی‌هاست، با این حال باز آمده در خانه خدا التماس می‌کند که شاید من یقین داشته‌باشم ولی یقین من را برتر قرار بده. معلوم می‌شود که انسان عاجزتر از این است که خودش با تکیه به فرامین الهی فرمان را دست بگیرد و جهت را طی کند. خیلی موقع‌ها تجربه کردید، یک راه درستی را، یک مسیر حقی را انسان پیمایش می‌کند، ولی آن جور که باید نتیجه نمی‌دهد. معمولاً این‌طور هست؛ انسان حرکت می‌کند، اما خودش متوجه می‌شود که اتکاء به خودش حتی در مسیر حق و حقانیت خیلی انسان را به جایی نمی‌رساند. مشت‌پُرکن نیست به قول معروف؛ آنچه که مشت انسان را پر می‌کند مدد الهی است. خدای متعال باید دست‌گیری کند. خدای متعال باید مدد کند تا انسان به سرمنزل حق و حقیقت و بعد از پالایش روح به جایگاه کمال روحی و الهی و انسانی دست پیدا کند. خلاصه کلام این است: اگر انسان در راستای تعالی روحش و تکامل روحش می‌خواهد قدم بردارد، راهش راه حق و حقانیتی است که خدای متعال جلوی پای ما به‌وسیله ائمه علیهم‌السلام گذاشته و آناً و آناً باید از خدا مدد بخواهیم که این اعمالی که انجام می‌دهیم برای رسیدن به یقین، منتج به یقین بشود. خدا را قسم می‌دهیم به حق خودش و همه انبیاء عظامش خاصه خاتم انبیاء و اوصیاء گرام آن بزرگوار به همه ما توفیق عبادت و بندگی راستینش را عطا بفرماید، به برکت صلوات بر محمّد و آل محمّد. اللهمَّ صل‌ِّعلی محمَّد وآل‌ِمحمَّد وَعجِّل‌فَرجهم