استاد بنایی کاشی | شرح صحیفه سجادیه – دعای بیستم - قسمت چهارم - "اخلاق"
﴿۱﴾ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ بَلِّغْ بِإِیمَانِی أَکمَلَ الْإِیمَانِ، وَ اجْعَلْ یقِینِی أَفْضَلَ الْیقِینِ، وَ انْتَهِ بِنِیتِی إِلَی أَحْسَنِ النِّیاتِ، وَ بِعَمَلِی إِلَی أَحْسَنِ الْأَعْمَالِ.
یکی از نشانه ها و قرائن معناساز در دعای بیستم صحیفه مبارکه سجادیه؛ عبارتی است که نام این دعا را با این عبارت معرفی کردند و از آن تعبیر آوردند. "وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي مَكَارِمِ الْأَخْلَاقِ وَ مَرْضِيِّ الْأَفْعَالِ". این کلمه "مکارم اخلاق" این طور باید معنا بشود: اخلاق جمع "خُلق" است؛ این را همه قبول دارند. ولی خُلق را بعضی ها به معنای ملکات و "صفات" میگیرند، صفات ممدوح و نیکوی الهی؛ بعضیها نه، "رفتار" نیکو و پسندیده الهی میگیرند. این خیلی فرق دارد. صفات کاری با عمل ندارد، یک صفت درونی هست، یک ارزش است، صفات ارزشی به آن میگویند. وقتی شخص دارای آن هست میگویند این شخص متصف به صفت اخلاقی هست. ولی در روایات اهل بیت علیهمالسلام اخلاق را به عنوان اخلاق علمی نمیگیرند. اخلاق به معنای مجموعه صفات و ملکات باطنی و درونی و روحی انسان، به معنای عقلی هست؛ در واقع اخلاق علمی هست. همون اخلاقی که در جامعالسعادات، در معراجالسعادة از آن یاد شده. اما اخلاقی که در قرآن و خصوصاً در روایات از آن یاد شده اخلاق رفتاری هست. آن چیزی که در منصه ظهور قرار میگیرد در واقع و بیرون، کوچه و بازار و خانه و خانواده به عنوان یک رفتار الهی و اسلامی مطرح میشود؛ این را میگویند اخلاق. اینجا دیگر وقتی میخواهند خُلق را معنا کنند نمیگویند که یک ملکهای است در وجود انسان. در روایات میگویند یک رفتار است، یک رفتار پسندیده ای که شخص از کلاس دین فراگرفته، باور کرده و معمول خودش قرار داده، به آن عمل میکند، آن رفتار را در زندگیاش میبینیم. فلذا کسی که متخلق به اخلاق دینی هست، اخلاق نیکوی شیعی و با پیروی از ائمه اطهار خلقش را و عادتهای رفتاریاش را تشکیل داده، منظور اعمالی هست که مورد پسند قرآن و روایات هست. این عامل به آن مطالب است؛ عمل میکند، میبینی، خُلقش را میبینی در عمل که صبور است. در مقابل تندیهای دیگران تند نمیشود. به محض آنکه در خانه یک چیزی دیر و زود میشود، پرخاشگر نیست؛ لَیِّن است؛ در عین متانت، در عین داشتن ابهت، مرد خانه هست، رویش حساب میکنند. اما خشن نیست؛ مهربانی در نگاهش، در لسانش، در رفتارش ملاحظه میشود؛ این را میگویند متخلّق به خلق حَسن، نیکو. اما خب اگر به معنای صفات درونی بگیریم، ملکات بدانیم، آن گاهی به رفتار کشیده میشود و خیلی مواقع هم منجر به رفتار نمیشود. آن تعریفی است که عقلاء از فلاسفه، عرفا و اخلاقیون نظری آن را قبول دارند. آن چیزی که به عنوان اخلاق عملی، جدای از علم اخلاق، فلسفه اخلاق و تعاریفی که علمای اخلاق کردند به حساب میآید. اخلاق دینی عالم ندارد. عالمان اخلاق ما نداریم، معلّمین اخلاق داریم. کسانی که در رفتار و کردارشان انسان اخلاق را میبیند و عامل میشود، یاد میگیرد. درس نیست. میگوید کلاس اخلاق شرکت میکنیم. اخلاق کلاس ندارد. از حوزهی دانشی و آگاهیهای آموزشی صرف بیرون هست. اکر مثلاً ما آیتالله خوشوقت رضوانالله تعالی علیه را به عنوان یک فرد اخلاقی میشناسیم و قبول کردیم، چون در عمل و رفتارش متخلّق به اخلاق بود. نه این که علم اخلاق را بلد بود. خب علم اخلاق را خیلیها بلدند. کتاب هم شاید بنویسند در علم اخلاق. امام رضوانالله تعالی علیه فرمایش داشتند بعضیها اخلاق درس میدهند، کتاب اخلاقی هم نوشتهاند، اما آدم نیستند! اما از اخلاق بویی نبردند؛ بعضیها کتاب توحید هم نوشتند، توحید را درس هم میدهند اما موحد نیستند!
یک بار عرض کردم، یکی از اساتید بزرگ فلسفه و اخلاق (عالم اخلاقی بود، اتفاقاً سادات هم بود) ولی خب عالم بود؛ علم را خوب فراگرفته بود. حافظه و استعداد عالی داشت؛ از علمای درس خوانده نجف و بعد هم به ایران آمده بود و خدمات علمی زیادی داشت. این را آیتالله خوشوقت تعریف کردند که مرحوم آیت الله مهدوی کنی برای ایشان گفته بودند: من چون نزد آن عالم درس خوانده بودم، وقتی شنیدم که کسالت شدیدی دارند، رفتم منزل برای دیدن ایشان. عرض میکنم در تهران و در حوزه های علمیه شیعی، ایشان معروف بودند، خدماتش خیلی زیاد است در حوزه دانشی. آقای کنی میگفت من رفتم پای تخت ایشان در حال کسالت و بیماری دراز کشیده بودند. پای تختش نشستم و دلجویی کردم و اینها، به رسم ادب، سرم پایین بود. یک نگاهی خیلی عادی به بالای سرش انداختم. روی دیوار دیدم یک عکس خانم بیحجابی هست. نه بیحجاب، بدحجاب به معنای زشت! سرم را پایین انداختم، گفتم شاید مثلاً اشتباهی چیزی شده.