خاطرات اربعینی:
شب سوم پیاده روی بود
و بر خلاف روزهای قبل که حدود چهارصد عمود را می رفتیم
آن روز مجبور شده بودیم ششصد عمود راه برویم
پاهایم تاول زده بود...
و به سختی راه می رفتم...
از طرفی بیشتر تراکتهایی که برای روشنگری سند توسعه پایدار چاپ کرده بودم
هنوز در کیفم سنگینی میکرد
چرا که اهلش را و موقعیت مناسب نشرش را پیدا نکرده بودم
با این وجود
خیلی ناراحت و نگران بودم
که نکند همینجور آکبند تراکتها را برگردانم
ساعت حدود هشت ونیم شب بود
مسیر خلوتتر شده بود
و من همچنان به دنبال مخاطبان مدنظرم میگشتم
ناگهان چشمم افتاد به موکبی که حتی تا دم ورودی اش(روی ریگها) هم تعدادی خانم و آقای جوان نشسته بودن
اولش،با خودم گفتم بی خیال یه چندتا عمود دیگر تا قرارمون فاصله داریم نالان نالان بروم تا استراحت کنم
اما باز سنگینی تراکتها را احساس کردم
و به سمت موکب رفتم
دیدم بنری زده اند که استاد رائفی پور آنجا سخنرانی داشتند
چند دقیقه ای بعد استاد پشت میز رفتند؛
پاهایم نا نداشت
اما ایستادم تا سخنرانی تمام شود،
بر خلاف تصورم سخنرانی طولانی بود و حدود یک ساعت طول کشید و من بیصبرانه منتظر بودم تراکتها را بین مستمعین پخش کنم
به چند نفر اول،فقط تراکتها را دادم و گفتم مطالعه کنند و به دیگران هم منتقل کنند
اما با توجه به بازخوردی که گرفتم،فهمیدم باید مختصری هم برایشان توضیح بدهم
و البته ابتدا ایجاد سوال
که آیا میدونید سند توسعه ی پایدار۲۰۳۰ چیه؟
خیلیهاشون در حد همون اهداف آموزشی خبر داشتند
که براشون توضیحات مفصلتری دادم
تعداد کمی هم میدانستند که این سند دارد اجرا میشود ،ولی انگار منفعلانه شکست را پذیرفته بودن و برنامه ای برای ممانعت نداشتن
که به آن دسته هم گفتم: ما از طریق تبیین بیشتر بین مردم و سپس مطالبه ی جمعی از نمایندگان میتونیم مانع این اتفاق تلخ شویم و یاداوری کردم در صورت کم کاری، ما در قبال خون شهدا مدیونیم
خلاصه اینکه بعد از نشر و تبیین نسبی موضوع،احساس میکردم،سفر اربعینم تازه معنای واقعی را گرفته و توانسته ام به برکت همان راه، چند قدمی به یاد حضرت زینب سلام الله علیها بردارم
وقتی رسیدم به عمود قرارمون ،ساعت حدود یازده و نیم شب بود و شاید خواب بعد از آن خستگی که از ساعت چهار صبح یک سر پیاده روی کرده بودم جز آرامترین و دلچسبترین ساعات عمرم بود.
#اربعین (سبک زندگی مهدوی)
#دفاع_مقدس
#سند_توسعه_پایدار(۲۰۳۰)
@mim_javan