سارکو آرام قوری را در درون آب سرد قابلمه🥣 گذاشت. قوری نمی‌دانست چه اتفاقی افتاده است و چه اتفاقی قرار است بیفتد! چرا این مرد بدقیافه او را شکار کرده! این ظرف آب که او را در آن قرار داده چیست؟🧐 قوری به این پرسش‌ها فکر می‌کرد که صدای سارکو را شنید. سارکو رو به قوری می‌گفت: قورباغه‌ی تپل! در این آب تمیز خودت را بشوی! آفرین پسر خوب!🔺 قوری، آرام شد. نگرانی را کنار زد. با خود اندیشید: «این مرد، حتماً یک دانشمند است که از روی علاقش به من ،منو اینجا آورده❗️❗️»🤦‍♀ 🌱