اما یه اتفاق افتاد: چون مهم شده بود، خیلی خودشو می­گرفت. خیلی مغرور شده بود. به هیچ کس احترام نمی­گذاشت، اما توقع داشت همه به او احترام بگذارن! آخه او خودشو مهم می­دونست👈(تطبیق با عواطف و روحیات دوران نوجوانی که معمولاً نوجوان پیله ی غرور،خودبرتربینی و ...دور خودش میتند)🔺 القصه... اتفاقی که افتاد این بود که اطرافیانش یکی‌یکی از او دور شدن. دیگه کسی به او نزدیک نمی­شد. او دور خودش یه پیله درست کرده بود. او زیبا، قوی، معروف و مهم بود،حس میکرد پس دیگه به کسی نیاز نداره🤷. به این دلیل بود که همه رو از خودش دور کرد. او تنها شده بود، چون مغرور بود: غرور داشت. پیله­ ی «خود دوستی» و «خود خواهی» دور خودش کشیده بود. حالا زندانی این خود دوستی و خود خواهی بود. او خیلی از خودش راضی بود و هیچ گله و شکایتی از خودش نداشت. بالاخره از این وضعیت «زندان خود دوستی»، خسته شد. گریه کرد. غصه خورد. این طوری شد که یه تصمیم مهمی گرفت👌👌👌👇👇 🌱 https://eitaa.com/mim_mesl_moallem