📚 📌 *"تا کربلا"* *وهب یا قربان محمد، برای حسین(ع) فرقی ندارد!* 🔶️ معلم شهره به صداقت و پاکی از جبهه برگشت. تک‌تک درب همه خانه‌ها را زد. تمام اهالی روستای سنی نشین خویش را به مسجد فراخواند. همه مات و متعجب همدیگر را نگاه می‌کردند. قربان محمد حامل چه خبر مهمی از جبهه بود که لازم بود همه بشنوند؟ بین دو نماز برمی‌خیزد. تکه کاغذی را از جیبش بیرون می‌آورد و شروع می‌کند به خواندن: ای قوم من؛ این من هستم: «قربان محمد روشنی «فرزند: اله بران» گواهی می‌دهم که محمد(ص) رسول خداست و من ای مردم، با همه عشقی که به شما دارم، اکنون در محضر پروردگار به صراحت و سلامت؛ اعلام می‌کنم که: من شیعه شده‌ام و امشب دوباره راهی جبهه می‌شوم.» سکوت فضا را پر می‌کند. قربان محمد در جبهه چه دید که شیعه شد؟ اقوام و خویشان در مقابل این خبر چه واکنشی دارند؟ 🔷️ داستان فوق از کتاب تا کربلا اقتباس شده است شما می‌توانید این کتاب را با 20 درصد تخفیف از غرفه کتاب هیئت میثاق با شهدا تهیه کنید. 💳خرید از: zaya.io/misaqbook ◾◾◾ ✅ غرفه کتاب مجازی هیأت ميثاق با شهدا 🌐 zaya.io/misaqbook 🧾 @misaqbook_admin 🆔️ @misaqbook