نبرد جمل هنوز شروع نشده نبود. قرآن را در دست گرفت و خطاب به یاران فرمود: چه کسی حاضر است این قرآن را بگیرد و سراغ این جماعت برود و آنان را به کتاب خدا و سنت رسول‌الله دعوت کند؟! البته این را بگویم که؛ او در این راه کشته خواهد شد! و پاداش او بهشت است. جوانی به نام "مسلم" داوطلب شد. چون نوجوان بود، حضرت به او فرمود: به جای خود بازگرد. بار دوم درخواست خود را تکرار کرد. باز همان جوان داوطلب شد، و بار سوم نیز فقط او پاسخ مثبت داد. به او فرمود: متوجه باش که حتماً کشته خواهی شد! و به سوی ما باز نخواهی‌گشت. مسلم پذیرفت و قرآن را روی دست گرفت، و به صف دشمن نزدیک شد. به او حتی فرصت سخن‌گفتن ندادند، و بلافاصله او را تیرباران کردند. وقتی او را غرق در خون آوردند؛ فرمود: خداوند دل این جوان را از نور ایمان لبریز کرده بود! از کشته شدن او نگران بودم، و شکی نیست که این قوم بعد از کشتن او، روی رستگاری را نمی‌بینند. و بعد فرمود: الله اکبر! اکنون جنگ جایز است، حمله کنید. @mjavadmoj | کنزالعمال‌ج۱۱،ص۲۸۹