نبرد جمل هنوز شروع نشده نبود.
قرآن را در دست گرفت
و خطاب به یاران فرمود:
چه کسی حاضر است
این قرآن را بگیرد
و سراغ این جماعت برود
و آنان را به کتاب خدا
و سنت رسولالله دعوت کند؟!
البته این را بگویم که؛ او
در این راه کشته خواهد شد!
و پاداش او بهشت است.
جوانی به نام "مسلم" داوطلب شد.
چون نوجوان بود، حضرت به او فرمود:
به جای خود بازگرد.
بار دوم درخواست خود را تکرار کرد.
باز همان جوان داوطلب شد،
و بار سوم نیز فقط او پاسخ مثبت داد.
به او فرمود:
متوجه باش که حتماً کشته خواهی شد!
و به سوی ما باز نخواهیگشت.
مسلم پذیرفت و قرآن را
روی دست گرفت،
و به صف دشمن نزدیک شد.
به او حتی فرصت سخنگفتن ندادند،
و بلافاصله او را تیرباران کردند.
وقتی او را غرق در خون آوردند؛
فرمود:
خداوند دل این جوان را
از نور ایمان لبریز کرده بود!
از کشته شدن او نگران بودم،
و شکی نیست که این قوم
بعد از کشتن او،
روی رستگاری را نمیبینند.
و بعد فرمود:
الله اکبر!
اکنون جنگ جایز است، حمله کنید.
@mjavadmoj | کنزالعمالج۱۱،ص۲۸۹