┃کتاب جاسوس┃ 📌 منتخبی از چهار ماجراجویی جذاب و هیجان انگیز بریـــ✂️ـــده ڪـتاب: وقتی رفتم توی اتاق، بابا را ناراحت و گرفته دیدم. داشت با مادربزرگ حرف میزد. فکر کردم کمی صبر کنم، ببینم اوضاع از چه قرار است. آن وقت خبر را بدهم. گوشم را سپردم به بابا که به مادربزرگ می گفت: دعا کن این روز ها کسی روضه نداشته باشد وگرنه… 📓💠📓💠📓💠📓💠📓💠 📚باشگاه کتابخوانان مشهدی را در ایتا دنبال کنید @mketab