🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
● ۵۰
شهید عبدالله اسکندری در وصیت نامه خود می نویسد: خدایا! پدران ما، همسایگان ما، دوستان ما، نزدیکان ما رفتند، ما بیدار نشدیم! خدایا! ما را بیدار کن، خدایا! ما را از خواب غفلت هوشیار و بیدار کن.
همین امروز جنازه حاج قربانعلی را دفن کردیم، ولی بیدار نشدیم. هنوز غافل هستیم. هنوز قلب ما پاک نشده است. هنوز غفلت وجودم را فرا گرفته است. هنوز ارتباط وصل نشده است.
خدایا! گناهان برتنم سنگینی می کند. خدایا! تنم سنگین شده است. خدایا! قلبم کدر شده است. خدایا! قلبم را صیقل کن. خدایا! قلبم را از سیاهی آ ن پاک کن.
خدایا!چرا غافل هستم؟ خدایا! چرا خواب رفتم؟ خدایا! چرا ظلمات، تنم و قلبم را گرفته است؟ خدایا! چرا نور تو، ولایت تو، محبت تو، در وجودم کم رنگ شده است؟
خدایا! نور خودت، ولایت خودت، محبت خودت، خوبی های خودت، تو را به تمامی خوبان عالم قسم می دهم؛ در وجود من گناهکار، در قلب من غافل، رسوخ ده.
خدایا! مگر خود نگفتی: ناامید مباش، مگر خود نگفتی: امیدوار باش، مگر خود نگفتی: اگر توبه شکستی باز هم بیا، مگر خود نگفتی: مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم؛ ما آمدیم، اما چگونه آمدیم؛ با کوله بار گناه، با کوله بار کبر، با کوله بار تکبر، با کوله بار مستی دنیا، با کوله بار نفس سرکش؛ نفسی که از دست خودم در رفته و دیگر نمی توانم آن را هدایت و کنترل کنم!
خدایا! کمکم کن. خدایا! دستم را بگیر. خدایا! هدایتم کن. خدایا! به راه راست و صراط مستقیم خود ما را راهنمایی کن. خدایا! پشیمانم. خدایا! دستم از همه جا قطع شده است.
خدایا! فقط و فقط تو را دارم. خدایا! فقط و فقط امیدم به توست. خدایا! اگر امیدم به تو نباشد، پس به کی امید ببندم؟
خدایا! این امید به تو است که زنده هستم و گرنه باید دق می کردم و دیگر زنده نبودم. ولی به امید تو می آیم و به امید بخشش تو زنده می مانم و به امید تو روز را شب وشب را روز می گذرانم.
خدایا! قلب مرا پاک کن. خدایا! قلب مرا رئوف و مهربان کن. خدایا! تمامی زشتی ها را در وجود من دفن کن. خدایا! تمامی خوبی ها را در وجودم زیاد کن.
🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴