📌احلـــی من العسل
شمشیر میزد و پیش میرفت، طوری که لشکردشمن از شجاعت و شهامت او انگشت به دهان مانده بودند.
از گوشه و کنار زمزمههایی به گوش میرسید:
«گمانم او پسرِ حسنابن علیست که رشادت به خرج داده و به میدان آمده!»
شباهت بی مثالش به پدر، اورا عزیزِ عمو و بانیِ رعب و وحشت دردل دشمن کرده بود...
قاسم(ع) به یاد خاطرات گذشته افتاد،آن روزهایی که روی شانه پدر سوار میشد و قد علم میکرد. آن روزها که کودکانه میخندید و باباحسن اورا «احلی من العسل» خطاب میکرد.
هنوز از کشتی خاطراتش پیاده نشده بود که تنش غرق به خون گشته و روی زمین آوار شد.
حسین(ع)به سویش دوید و قندوعسل برادرش را در آغوش کشید.
قاسم از پسِ پرده خون قطرات اشک را روی صورت عمو میدید اما رمقی نداشت که چیزی بگوید یا اشکهایش را پاک کند.
درعوض لبخندی کمجان اما شیرین روی لبانش نشست و سوی چشمانش پرکشید.
حسین از عمق جان نالید:
«سفرت به سلامت احلی منالعسلِ برادرم»❤️🩹
{تقدیم به شیرینترین ثمره عمرِ مجتبی،حضرت قاســـم(ع)}🌿
#ششم_محرمالحرام
#مجمع_آل_یس
-𝐣𝐨𝐢𝐧 ↴
«❁
@mmuq98