📌ارباً اربا
حسین(ع) نگاهی به آسمان شب انداخت و زیرلب شکر خدایش را به جا آورد. از دور علیاکبرش را دید که از خیمه بیرون آمده و قدم میزد. دردل قربان صدقه قدوقامتش رفت اما همینکه خواست به سمتش برود ناگهان در درونش چیزی فروریخت و اورا از حرکت بازداشت...
حسین بالای سر علی رسید و روی زمین افتاد، خبری از قدوقامت بلندِ جوانش نبود. از سروِرشیدش تلی از خاک و خون مانده بود، انگار که بند تسبیحی را بریده بودند و دانه به دانه مهرههایش را آواره دشت کرده بودند!💔
حسین صورت به صورت ازهم پاشیده علی گذاشت:«بلندشو بالابلندِ بابا! به رسم ادب بلندشو...جوان که جلوی ریش سپید پدر نقش زمین نمیشود!»
علی عاجز بود و درمانده، سرسفره باباحسین بیحرمتی نیاموخته بود اما اینبار اعضای از هم فروریختهاش از ادای ادب شرمندهاش کرده بودند.
چشمان علی به سختی گریست و حسین نیز به هقهق افتاد، با دستانی لرزان مهرههای تسبیح عمرش را جمع کرد و روی عبایش چید.
از دور دست ها...
خواهری با دیدگان بارانی، لحظه به لحظه فروپاشیدن برادر را نظاره میکرد!
{تقدیم به جوان رشید بنیهاشم، حضرت علیاکبر(ع)}❤️🩹
#هشتم_محرمالحرام
#مجمع_آل_یس
-𝐣𝐨𝐢𝐧 ↴
«❁
@mmuq98