⚡️ داستانک 🌿 خروس لجباز ✍ با صدای خروس همسایه از خواب بیدار شدم؛ هنوز چند دقیقه ای تا اذان صبح مانده بود. یکی از همسایه ها با ناراحتی سرشو از پنجره بیرون آورد و گفت: کوفت، زهر مار، خفش کن میخوام بخوابیم😡 گویا خروس لج کرده بود؛ دست بردار نبود؛ قصد داشت همه رو بیدار کنه😅 بین بد و بیراه گفتنای همسایه و صدای خروس،یاد این نصیحت لقمان حکیم افتادم 👌👌 🔹قالَ لُقمانُ : يا بُنَىَّ، لا يَكُنِ الدِّيْكُ أَكْيَسَ مِنْكَ وَ اَكْثَرَ مُحافَظَةً عَلَى الصَّلَواة. اَلا تَراهُ عِنْدَ كُلِّ صَلاةٍ يُؤذِّنُ لَها وَبِالأَسْحارِ يُعْلِنُ بِصَوْتِهِ وَ اَنْتَ نائِمٌ.  🔸لقمان حکيم:فرزندم! مبادا خروس از تو زرنگتر باشد و مواظب تر بر نمازها. آيا نمى بينى كه براى هر نماز اذان مى گويد و در سحرها با بانگ بلند خبر مى دهد و تو در خواب هستى. هنگام سپيده دم خروس سحرى دانى كه چرا همى كند نوحه گرى يعنى كه نمودند بر آيينه صبح كز عمر شبى گذشت و تو بى خبرى ✍ نویسنده: علی عجم https://eitaa.com/mnegahban