. 🔴 💠 شهید که درحین خدمت پزشکی به مجروحا تو منطقه شهید شد، قائم مقام و فرمانده سپاه پاوه بود زندگی زناشویی خیلی قشنگی داشت که همسرشون میگه : یه شب بارونی بود و فرداش حمید امتحان داشت.تو حیاط لباس میشستم که دیدم اومده ، گفتم: «اینجا چیکار می‌کنی. مگه فردا امتحان نداری؟» دو زانو کنار حوض نشست و دست‌های یخ زده‌ام رو از توی تشت آورد بیرون و گفت: «ازت خجالت می‌کشم. من نتونستم اون زندگی‌ای که در شأن تو باشه برات فراهم کنم. دختری که تو خونه پدرش با ماشین لباسشویی لباس می‌شسته حالا نباید تو این هوای سرد مجبور باشه..». حرفشو قطع کردم و گفتم: «من مجبور نیستم، با علاقه دارم کار می‌کنم. همین قدر که می‌کنی و می‌فهمی و هستی برام کافیه»_📗 نشریه امتداد، شماره ۱۱ ✅️متصل @mo_ttasel