❣ مدتی بود که در میدان مین فکه، منطقه عملیاتی "والفجر یک" در حال تفحص بودیم اما از پیکر شهدا هیچ اثری نبود.
◇ عصر عاشورای سال ۱۳۷۳ یا ۷۴ بود. پکر بودم و به سمت ارتفاع ۱۱۲ همین طور راه می رفتم و به شهدا التماس می کردم که خودی نشان دهند.
◇ ناگهان در خاکهای اطراف چیزی سرخ رنگ
نظرم را جلب کرد. توجه که کردم به انگشتر می مانست ....
◇ جلوتر که رفتم دیدم یک انگشتر است. دست بردم برش دارم که با کمال تعجب دیدم یک بند انگشت هم بدان متصل است.
◇ خاک های اطرافش را کندم . بچه ها را صدا کردم. علی آقا محمود وند و بقیه هم آمدند.
◇ یک استخوان لگن، یک کلاهخود آهنی و یک جیب خشاب پیدا کردیم.
◇ بچه ها یکی یکی می نشستند و بغض شان می ترکید. این انگشت و انگشتر پلی زده بود
◇ با امام حسین (ع) در عصر عاشورا روضه ای بر پا شد ...
📚 راوی: مرتضی شادکام /کتاب تفحص،نوشته: حمید داودآبادی
✅🇮🇷🕊🖤 🕊 🕊لطفأهمراه ما بمانید 🕊🕊
کانال ما رو به دوستانتان معرفی کنید
@khateredefamoghadms🕊🕊ڪــانــــالــ خاطره گویی یادگاران جهاد وشهادت،
🕊🕊🕊🕊 🕊🕊