تولّد صدام روزی عده ای از افسران و سربازان عراقی در محوّطه حاضر شدند و اعلام کردند چون این روزها مصادف با تولّد صدام است، شما نیز با ملت عراق باید هم صدا شوید و جشن بگیرید. البته برنامه ی جشن را نیز خود آن ها مشخص کردند، بدین شکل که پذیرایی با شکلات هایی باشد که توسط نیروهای عراقی خریداری شده بود و البته سر ماه هم چند برابر پولی را که برای خرید این شکلات ها داده بودند، از حقوق ما تحت همین عنوان کسر کردند. برنامه ی دیگر، اجرای رقص و پای کوبی بود که دیدیم یکی از بچّه ها برای این کار داوطلب شد. این موضوع برای ما بسیار سنگین بود اما تا ساعت برگزاری آن هیچ کاری از دستمان ساخته نبود. برنامه شروع شد؛ قبل از اجرای آن چه فکرها و چه دغدغه هایی که نداشتیم اما با آغاز برنامه حقیقتاً مسرور شدیم زیرا آن عزیز دلاورمان شعری ساخته بود مثلاً در رثای افرادی که بیشتر عراقی ها منظور بودند و در آن مطالب تمسخرآمیز و گاه اهانت هایی را گنجانده بود که وقتی به آن عبارت ها می رسید، با دست به طرف افسران و سربازان عراقی اشاره می کرد. پس از خاتمه ی برنامه، حقیقتاً تا اندازه ای از بار غم هایمان سبک شده بودیم، اما از طرفی با خیانت یکی از جاسوس ها و لو دادن مطالب سروده شده پیش افسر عراقی، آن عزیزمان را بردند و چنان رفتار و ضرب و شتم وحشتناکی را بر او اعمال کردند که تا مدت ها خنده را بر روی لب هایش ندیدیم. کتاب طنزدراسارت، صفحه:123