✨﷽✨
♦️«دیگر نمیدانم! خودتان شفایش دهید ...»
بنده خدایی میگفت حالم خوب نبود. سحر میخواستم نماز بخوانم میدیدم از هر طرف خواطر به قلبم هجوم می آورد! گویا درونم میدان جنگی بزرگ است. خطوری بعد از خطوری! احساس میکردم هر کدام مانند قلاده ای بر گردنم می افتد و من را به عبادت خودش میخواند! نمیگذارد خودم باشم و به عالم قدس توجّه کنم.
از آن طرف خطوری دیگر آمد و من را به یاد آلودگی هایم انداخت! به یاد گذشته ها و نقصها! خدایا! چه کنم؟! ربِّ انِّي مَغْلُوبٌ فَانْتَصِر! میگفت در همین حال طبق عادت بعد از نماز شروع به خواندن زیارت اهل بیت علیهم السلام کردم. جامعه صغیره خواندم و صلوات ضرّاب اصفهانی و زیارت ابا عبدالله و صدّیقه طاهره و ابا الفضل العبّاس و...
ولی اینبار به دلم افتاد از روستاییان عرب یاد بگیر! ندیدی چطور فرزند لاعلاجش را برد و در حرم قمر منیر بنی هاشم انداخت و گفت من دیگر خسته شدم! نمیدانم! تا عصر خوبش کنید برمیگردم با خودم برش گردانم!
وقتی زیارت میکنی با این حال بیا! خودت را در برابر ائمه و معصومین علیهم السلام حاضر بدان. دارند تو را میبینند! خود را فراموش کن و وجودت را جلوی آنها روی زمین بیانداز و بگو نمیدانم! خودتان این بیمار را یک کاری بکنید! میگویند لا علاج است! همه از او قطع امید کرده اند! من کاری ندارم! خودتان او را شفا بدهید!
این جان آفت زده را مرهمی گذارید. حاشا از کرم شما که بیمار و خسته دلی خودش را به درگاه شما رسانده و از درماندگی جلویتان بیافتد و بی توجّه از کنارش عبور کنید!
نیست مرا آرزو جز نظری بیشتر
مفلسم و مفتقر از همه درویش تر
#میلاد_حضرت_عباس مبارک
#ماه_شعبان