مبتلا...
مبتلا...
شبی که فاصله صلح تن به تن با تو بجز حریر لباست نبود و تنپوشم همان شبی که نفس در نفس گره میخورد و
اگر چه رفتی و من در کویر تنهایی به یاد مستی آن شب سراب مینوشم هنوز هم که هنوز است خواب میبینم نشسته برف تنت در حیاط آغوشم...
#مجید_آژ
#خط_حسینیان
@mobtalaaa