#داستان_فرار_از_جهنم
محکم و با عصبانیت بهش چشم غره رفتم ..... من هرچی باشم و هر کار کرده باشم تا حالا کسی رو نکشتم .
تا مجبور هم نشم نمی کشم ... تو هم اگر می خوای صحیح و سالم برگردی و آدم دیگه ای هم آسیب نبینه
بهتره هر چی میگم گوش کنی ..... و الا هیچی رو تضمین نمی کنم. حتی زنده برگشتن تو رو ..
بردمش کافه ...
- من ليموناد می خورم .. تو چی می خوری؟ ... یه نگاه بهش انداختم و گفتم ...... فكر الكل رو از سرت بیرون کن .... هم زیر سن قانونی هستی؛ هم باید تا آخر، كل هوش و حواست پیش من باشه ...
منتظر بودم و به ساعتم نگاه می کردم که سر و کله شون پیدا شد ... ایول استنلی، زمان بندیت عین همیشه
عالیه...
پاشون رو که گذاشتن داخل، نفسش برید ... رنگش شد عین گچ ... سرم رو بردم نزدکیش ...
- به نفعته کنارم بمونی و جم نخوری بچه ....
یکی مردونه روی شونه اش زدم و بلند شدم ..
یکی یکی از در کافه میومدن تو ...
- هی بچه ها ببینید کی اینجاست؟ ... چطوری مرد؟ ...
یکی از گنگ
های موتور سواری بود که با هم ارتباط داشتیم ...
ادامه دارد . . .