📗📙📗 📙📗 📗 ༻﷽༺ شک رو از ترور هدفمند ارمیا بردارن، همون شب صد و یازده نفر رو شهید میکنن! یکی از کوچه ها هم که ارمیا و همسرش شهید شدن. کل شبکه رو منهدم کردن اما چه فایده؟ برای یتیمی بچه هاشون، برای قتل عام مردم! جون آدم ها هیچ ارزشی براشون نداره. امروز دادگاه داشتیم. زینب و ایلیا قصاص میخوان. هر چند یک عده راه افتادن دنبال بخشش! نمیدونم چطور میشه این کار رو بخشید؟ مهدی گفت: زینب میگفت اگه فقط مامان بابا رو کشته بودن شاید رضایت میدادم، اما جون این همه آدم بیگناه رو گرفتن و این همه بچه یتیم کردن! اینو نمیشه بخشید! چون اینها اشتباه نکردن! مقرضانه خون ریختن. محسن اضافه کرد: هیچ کدوم از قاتلین و طراحای ترور ابراز پشیمونی هم نکردن! رها گفت: قاتل آیه و ارمیا زل زد تو چشمای زینب و گفت: شرشون رو از سر ملت کم کردم، باید بهم مدال بدین! احسان گفت: فقط شش ماه نبودم! صدرا ٱهی کشید: چهار ماه گذشته برای همه ما جهنم بود! جهنم! به ایلیا نگاه کرد که چه با هیجان در میان موانع میدوید و شلیک میکرد. بعد از ماه ها نشاط را در او دید. تلفن همراهش زنگ خورد. مامان زهرا بود. حتما با خانه تماس گرفته و نگران شده است. زینب سادات: سلام مامان زهرا زهرا خانم با صدای گرفته گفت: سلام مادر! کجایید؟ زینب سادات نگاهش به ایلیا بود: ایلیا رو ٱوردم بیرون هوا عوض کنه. زهرا خانم ٱهی کشید و گفت: با ایلیا بیاید بیمارستان. زینب بلند شد ایستاد: این و قت شب؟ چیزی شده؟ زهرا خانم گفت: نه! دکترش میخواد باهامون حرف بزنه. زینب سادات گفت: الان میایم. ⏪ ... 📗 📙📗 📗📙📗