حضرت استاد علامه سیدجلال‌الدین آشتیانی - رحمة الله علیه -  در سال ۱۳۸۴ رخ در نقاب خاک کشیدند. روحشان شاد. داستان‌های زیادی از جوانمردی و بزرگواری‌های مرحوم علامه نسبت به شاگردانشان و مردم عادی شنیده‌ام. یکی از این ماجراها این بود که روزی استاد علامه برای تدریس به دانشگاه فردوسی می‌رفتند، یک وانت ایشان را سوار می‌کند و به دانشگاه می‌رساند. استاد علامه از نگهبان دم در تقاضای آب می‌کنند و نگهبان آب را برای ایشان می‌آورد، آب گرم بوده و استاد علامه می‌فرمایند که آب گرم است. نگهبان با حالت شاکی می‌گوید: «حاج آقا ما که مثل شما هیئت علمی نیستیم که بتوانیم یخچال بخریم.» بعد از گذشت چند ساعت همان وانت با یک یخچال کوچک برمی گردد و به نگهبانی تحویل می‌دهد و می‌گوید همان سیدی که رساندم به من پول داد و گفت که یک یخچال برای شما تهیه کنم