باورکردنی نیست، ولی حقیقت دارد! خاطره‌ای از ۱۸ سال اسارت که اولین اسیر و آخرین آزاده جنگ است! وقتی بازگشت از او پرسیدند این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی؟ گفت برنامه‌ریزی کرده بودم و هر روز یکی از خاطرات گذشته را‌ مرور می‌کردم! سال‌ها در سلول‌های انفرادی بود و با کسی ارتباط نداشت و قرآن را کامل حفظ کرده بود! زبان انگلیسی می‌دانست، برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود! گفت از ۱۸ سال اسارتم، ده سالی که در انفرادی بودم، سال‌ها با یک مارمولک هم‌صحبت می‌شدم! بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود! عید سال ۷۴ بود! سرباز عراقیِ نگهبان، یک لیوان آب یخ خورد، خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت‌ها از این مسئله خوشحال بودم! این را هم بگویم که من مدت ۱۲ سال در حسرت دیدن یک برگ سبز و یک منظره بودم و حسرت ۵ دقیقه آفتاب را داشتم ✍ چقدر در معرفی قهرمانان واقعی به نسل جوان کوتاهی شده است و ارزش‌ها نادیده گرفته شده است! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌این‌ها برای وطن جنگیدند. هدیه به روح‌پاک شهدا و حضرت امام صلوات ✨