*فقیری که گدا نبود:‼️* عارفی در بصره زندگی میکرد. روزی هوس خرما کرده بود. اما سکه‌ای برای خرید نداشت. نزد خرما فروش رفت، کفش‌هایش را به او داد و گفت: «در ازای این‌ها به من مقداری خرما بده.» خرمافروش که کفش‌های کهنهٔ او را دید، آنها را بر زمین انداخت و گفت: «این‌ها هیچ ارزشی ندارند.‼️» عارف، کفش‌هایش را برداشت. مردی که این صحنه را تماشا میکرد، به خرمافروش گفت: آیا او را نشناختی؟ او، فلان عارف بزرگ بود. خرما فروش که از کار خود پشیمان شده بود ، طبق خرما را برداشت و به دنبالش دوید و با التماس به او گفت: «بایست تا هرقدر خرما میخواهی به تو بدهم.» عارف رویش را به او کرد و گفت: «برگرد که من دینم را به خرما نمی‌فروشم. برو تا از این پس، فقیر را از گدا تشخیص بدهی.» خرمافروش با تعجب پرسید: «فرقشان چیست؟‼️» عارف گفت: «فقیر آن است که ترک دنیا کرده؛ اما گدا کسی است که دنیا، ترک او کرده است.» ❣️شهدای مسجد حجت عجل الله 💦ملتمس دعای فرج 🇮🇷فاوو