🔹سلام وعرض تسلیت یکم فلسفه ببافم؟اونجایی که استاد فرمودند شما بیان ندارید چه برسه به فن بیان ،،ظاهرش خنده داره اما خداوندمهربون یه سرنوشت دیگری برای شما درنظرداشته که اگه این لکنت نبود شایدالان نویسنده هم نمی شدین من پر روهستم که پیش شما از سرنوشت وفاسفه ودین حرف میزنم عوضش غلط هم باشه احساس واقعی منه صفیه چقدرخوبه چقدر ثبات شخصیت داره چقدر حس همسربودن ومادربودن داره انگار برای درمان لکنت زبان پسرش داره تلاش می کنه بجاش وقتی شام وصبحانه حاضرمی کنه دیگه از مادر درونش خبری نیست و عزیزم همسرانه میگه چه جالب من فکرمی کردم هرکس هرکجادلش خواست می تونه راه بیفته بره تبلیغ کنه اما هروقت ازکنارفیضیه وداروالشفاء ردمیشدم بااینکه احساس می کردم آدمهای داخل اون درسهای سخت سخت می خونند وکمی مغرورند اما هاله ای ازآرامش وامنیت دورشون هست همین دارالشفآء وقسمت پشت فیضیه که بعدا بهش اضافه شد آرماتوربندی هاشونو برادرم کنترات برداشته بود بهش پول خوبی دادن طوریکه باپول اون ما تونستیم خونه بخریم البته توی نیروگاه☺️ اما متاسف میشم هوای طلبه ها رو ندارند شایدم سختی زندگی طلبه ها جزئی ازطلبه بودن هست که هرکس عاشق تره ادامه بده اما یعنی همشون همسری مثل صفیه دارند که درک بالا ومحبت عمیقی داشته باشند؟! ولی یه چیزی جالب هست برام تمام خیابانهای قم رو گز کرده ام وخونه ی برادرم که سواران هست وجوادالاائمه ومالک اشتر ومیدان توحید وپاساژگردی واینها چقدر حس کردم اونجاهستم شایدم یبار ازکنار جوانی باپیراهن یقه فرنجی یاهمون آخوندی شما ردشده باشم وروحمم خبرنداشته که روزی خواننده قصه های همین جوان خواهم شد اما جهرم رو هرگزندیده ام حتی تصاویرش رو بخاطرهمین هرچقدرزور میزنم نمی تونم تصورش کنم درکل زندگی نامه ی آدمهای موفق رو دوست دارم به آدم امیدمیدن 🔹سلام حاجی جان داستان امشب حال چندگانه ای برام ایجاد کرد.کلمات ساده و بدون تکلفی که خواننده رو با شخصیت داستان که از جیک‌ و پوک زندگیش خبر داری همراهت می کنه . در ظاهر عبارات رنگ مزاح دارند ، روی لبت یه لبخندی میاد ولی در عین حال توی دلت غصه دار میشی وسط لبخندت میبینی چشمات خیس شده حالا این یه طرف قضیه بود طرف دیگرش قضا و قدریه که برای یه طلبه جوون ِبی پول ِغریب رقم خورده. الان که میدونیم اون طلبه جوونه همون شیخ حدادپور خودمونه خیالمون راحت میشه که خدا رو شکر الان اوضاعش روبه راه ولی اگر همینم نمی دونستم تا این مصایبش تموم بشه چقدر باید وزن کم می کردیم. 🔹سلام وخدا قوت من داستان هایی که داخل کانال میگذارین را فقط میخونم.وقتی نظرات مخاطب ها را میخوندم برعکس همه ی کسانی که براتون ذوق میکردن میگفتم خب ک چی!! وهیچوقت برام عالی و .. نبود و میگفتم مردم عجب الکی ذوق کن هایی هستن تااینجای داستان هم میگفتم اینم چیز تاپی نیست امشب خانومتون کاری کرد من از گناه خیلی بزرگ برگردم کاری ک هفت سال موفق نبودم وامید دارم موفق بشم.همیشه ب خودم حق میدادم چون همسرم پول نداره‌چون از اول ب دلم ننشست چون زبون باز نیست و... حق دارم اما هرچی خانومتون را دیدم کم اوردم.دستمریزاد بهش بگید خیییلی خانومی من توبه کردم و محکم میخوام بمونم 🔹سلام حاج آقا!همه گفتن خوشابحال شما چون صفیه ای دارین بنده میگم خوشابحال صفیه چون شمایی داره،شما کسی هستین که اغراق میکنید خانمتون تو سختی‌ها کنارتون ایستاده و این تمام اون چیزی است که شما رو موفق کرد پا رو نفس گذاشتین و از تنها همفسرتون که پا به پای شما حرکت کرد تو ناخوشی‌ها دست در دست شما بود اینطور نوشتید، این نکته،نکته بسیار مهمیه که شما تونستید بهش بپردازید اینکه مغرور نیستید!اینکه تونستید در عرض کمتر از یکسال بعد از زندگی به پیشرفت برسید همه اش رو مدیون سادگی خودتون هستید همین که تونستید پا روی نفس بگذارید و در جهاد با تکبر پیروز میدان باشید خدا هم کمکتون کرد و به اون پیشرفت رسیدید به نظرم کسی که بیست ساله ازدواج کرده و انسان بسیار موفقی هست و همه میخوانش اما هنوز نتونسته پیشرفت کنه بخاطر غرورشه