اعلامیه رضاخان میر پنج پس از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ حکم می‌کنم: - تمام اهالی شهر تهران باید ساکت و مطیع احکام نظامی باشند. - حکومت نظامی در شهر برقرار و از ساعت ۸ بعدازظهر غیر از افراد نظامی و پلیس مأمور انتظامات شهر، کسی نباید در معابر عبور نماید. اجتماعات در منازل و نقاط مختلفه به کلی موقوف و در معابر هم اگر بیش از سه نفر گرد هم باشند، با قوهٔ قهریه متفرق خواهند شد. در طول سال‌های نهضت اسلامی، مردم متدین و مذهبی اصفهان دست از مبارزه بر نداشتند و با تأسیس مدارس مذهبی و تشکیل انجمن‌های اسلامی، صندوق‌های خیریه و قرض‌الحسنه در برابر فرهنگ شاهنشاهی ایستادگی کردند. ‌ رضاخان مير پنج علاوه بر تبحر در شليك مسلسل ماكسيم و شصت تير، عاشق "زمين هاي خوب" هم بود و زمين خوب را نيز خوب مي شناخت... زمين هاي "سعدآباد" كه چون زيبايي خفته و بكر در شمال تهران آرميده بود، چشم رضا خان را گرفته بود تنها، نیروی معنوی – سیاسی که می‌توانست در برابر رضاخان بایستد، روحانیت بود؛ روحانیتی که با توجه به سوابق خود، اعتماد به نفس کافی داشت و به منابع قدرت خودش متکی بود واکنش سرلشکر سلامی به اخراج عوامل اینترنشنال از لندن 🔹اخراج عوامل شبکه تروریستی ایران اینترنشنال از لندن به سرزمین دیگری بیانگر قلمرو قدرت، میدان نفوذ و شعاع تاثیر انقلاب است. 🔹سرمایه دشمن برای شکست ایران تمام شده و در نهایت دست به‌دامان چند فرد بی‌هویت اپوزیسیون شده که تکیه‌گاه سستی است. رضاخان معتقد بود که می‌باید و می‌توان به زور سرنیزه، همه چیز را حل کرد. برای حاکمیت پهلوی به ویژه در دوره رضا خانی که کارش را از قزاق خانه آغاز کرده بود، زور مهم‌ترین ابزار بود. امام خمینی ره که خود مدافع اصلاحات بود و بارها فرموده بود که با مسائل تمدنی مخالفتی ندارد، نظرش این بود که جدا کردن روحانیت از بدنه تجدد، یک ضربه اساسی به قوای معنوی جامعه است. امام خمینی ره می‌فرمایند: اول هدفی که رضاخان در نظر گرفت، کوبیدن روحانیت بود به اسم این که می‌خواهم اصلاح بکنم. تمام کارهایشان از اول تا اخر به اسم اصلاح و به اسم ترقی دادن کشور بود. (تاریخ معاصر، ص125) رضا شاه که همه‌اش ملت‌اش را سرکوب کرده بود، وقتی خارجی‌ها آمدند، هیچ حامی نداشت و در عرض سه ساعت از همه نقاط مرزی وارد ایران شدند (تاریخ معاصر، 166 – 167) مدّرس یک نمونه برجسته است که امام مکرر از او یاد می‌کند و از جرأت او که در اوج قدرت رضاخان در برابرش می‌ایستاد و می‌گفت: زنده باد خودم، مرده باد رضاخان تنها، نیروی معنوی – سیاسی که می‌توانست در برابر رضاخان بایستد، روحانیت بود؛ روحانیتی که با توجه به سوابق خود، اعتماد به نفس کافی داشت و به منابع قدرت خودش متکی بود