قراره کلی درد جسمی و روحی رو یه‌جا تحمل کنی . خیلی چیزا می‌ره رو مخت . صبوریت میرسه به زیر خط فقر . نفرتت از آقایون اطرافت هزار برابر میشه . با توجه به اینکه ممکنه آقایی تو خونه باشه و روت نشه از دردات بگی، خودتو راضی می‌کنی به اینکه تو‌ خودت بریزی . دردش یجوریه که انگار چاقو فرو کردن تو دلت و چاقو رو جا گذاشتن از یه سمت دیگه‌ام، بی ملاحظه‌گی و حرفای رومخ تر آقایون . که دردی نداره و کنار بیا و که من می‌تونم اون لحظه فقط آرزو می‌کنم که کاش آقایون‌م واسه یبارم که شده پریود میشدن، تا شاید می‌تونستن‌ یه مقدارِ خیلی کوچیک درک کنن این وضعیت رو