فراز و فرود انجمن حجتیه ۲
سیاستگریزی
محمدمهدی شیرمحمدی
یکم: سرخوردگی
گفتیم انجمن حجتیه، پس از کودتای ۲۸ مرداد، شهادت فدائیان اسلام و سرکوب نهضت ملی نفت تشکیل شد و سرخوردگی از فعالیت سیاسی داشت و با انتخاب موضوع مهدویت و مبارزه با بهائیت، با استقبال بخش زیادی از جامعه ایمانی مواجه شد.
این انزواگرایی سیاسی، مورد علاقه ساواک بود. زیرا "سیاستگریزی" انجمن را مستعد طعمه شدن برای رژیم وابسته پهلوی قرار میداد. اتفاقا رژیم، بدش نمیآمد با حساس کردن انجمن علیه بهائیت، به نوعی جامعه ایمانی را از مطالبه "اصلاح حکومت" تنزل دهد و به مهار یک فرقه دستساز استعماری سرگرم کند.
دوم: با اجازه اعلیحضرت
شیخ محمود حلبی در آغاز هجرت از مشهد به تهران، سعی کرد "سیاستگریزی" خود را به سمع و نظر شاه، برساند و اجازه فعالیت تشکیلات خود را بگیرد. بنابراین آقایان فلسفی و خوانساری را واسطه کرد و گفت: "بروید به شاه بگویید اول بهائیها مردم را بی دین میکنند، بعد روسیه بی دینها را کمونیسم می کند. اجازه بدهید من در مقابل بهائیت بایستم، بهائیت برای شما از همه بیشتر خطرناک است. اینها رفتند و بین شاه و شیخ محمود واسطه شدند، که حاج شیخ محمود در سیاست صحبت نکند ولی با بهائیت مبارزه کند." (حیدر رحیم پور ازغدی. حوزه نیوز)
راستی، مگر خود همین کسب اجازه از شاه، یک اقدام سیاسی نبود؟!
با اینکه، شیخ محمود حلبی، در مبارزه با بهائیت جدی بود ولی در برخورد با رژیم استعماری پهلوی محتاط مینمود. او و بسیاری، گمان میکردند شاه، شیعه است و پاسدار مملکت در برابر نفوذ کمونیسم و شوروی و از این رو، همانند مواجهه علمای عصر قاجاری با فتحعلیشاه، مراعات حال او را لازم میدانست.
آن روزها فهم این مساله دشوار بود که شاه و بهائیت هردو بازوان استعمار برای مبارزه با اساس اسلام هستند. استعمار، خودش بهاییت، وهابیتدرونشیعی، مسیونرهای تبشیری و... را برای سرگرم کردن جامعه ایمانی حمایت میکرد.
آن روزها رژیم میکوشید دست جامعه ایمان از دامن فقها و علمای راسخ و با بصیرتی مانند حضرت امام خمینی کوتاه بماند.
سوم: سرچشمه
برای فهم این فضا اشاره به خاطره کسانی که با یک فرقه مسیحی موعودگرا، مبارزه میکردند، مفید است. احمد احمد، ميگويد:
"همراه آقاي محمد ميرصادقي و آقاي حسين صادقي پس از اطلاع از اين حركت مرموز براي مقابله با آن، خود را به ادونتيستها معرفي كرده و تمايل ظاهري نشان داديم كه به اين آيين علاقه داريم. سپس... از طريق نفوذي ديگري به نام مرجاني، دههزار آدرسي كه نشريات «راه مريم» و «راه عيسي» و كتابهاي ديگر آنها ارسال ميشد را بهدست آورديم. به بهانه پخش و توزيع، نشريات را پيش خودمان نگه ميداشتيم و تصميم گرفتيم به جاي آنها، كتابهاي اسلامي به آدرسها بفرستيم. نشريه «نداي حق» كه آن زمان آقاي سيدهادي خسروشاهي منتشرميكرد... را انتخاب نموديم اما... با محدوديت مالي مواجه شديم... برادرم... كه عضو هياتهاي موتلفه بود، گفت چرا گزارشي از فعاليتهاي خودتان را به امام نميدهيد اگر كارتان را تاييد كردند، كمكتان ميكنند... تمام كتاب و نشرياتي كه داشتيم در دو گوني بزرگ ريختيم تا وقت ملاقات با امام... از مبارزه، تبليغ، خطر ميسيونرهاي مسيحي و ادونتيستها صحبت كرديم. مرجاني هم براي اغراق گفت: كه اينها (ميسيونرهاي مسيحي) توانستهاند در همدان يك روستا را كاملا مسيحي كنند.
"با اين گفته امام با هيبت هميشگي خود به او نگاه كردند و پرسيدند كجاست؟ مرجاني متوجه شد كه امام به اغراق او پيبرده و در نتيجه ساكت شد.
"... گفتيم: قصد مبارزه با آنها را داريم ميخواهيم پرچم اسلام را درهمه جا به اهتزاز درآوريم و نشريات و كتابها را از گوني بيرون آوريم و تك تك آنها را به امام نشان داديم. امام هرجزوه و كتابي را كه ميديدند ميفرمودند: ديدهام، ديدهام، اين را هم ديدهام.
باورمان نميشد.. امام فرمودند: دوتاي ديگر هم هست و اسامي آن دو را ذكر كردند و درباره آنها صحبت نمودند... فهميديم... امام خيلي جلوتر از همه حركت ميكنند.
گفتيم: ما ده هزار آدرسي را كه جزوات برايشان ارسال ميشد داريم و ميخواهيم نشريه «نداي حق» را براي آنها بفرستيم، ولي مشكل مالي داريم. امام فرمودند: «اينكه مبارزه نيست اينها شما را به خود مشغول نكنند... اينها ۵۰ سال است در اين مملكت كار ميكنند، نتوانستهاند هيچ موحدي را مسيحي كنند. لاابالي كردهاند، ولي بيدين نكردهاند. اين جريانات يك سرمنشا دارد كه مثل يك نهر است. شما برويد دنبال سرچشمه. اينها همه از فساد رژيم است.»
چهارم: رفت آلمان
جالبتر آنكه احمد احمد درباره کسی که اصرار به مبارزه با مسيونرها داشت، ميگويد: مرجاني... سرانجام به آيين مسيحيت تغيير دين داد و به كشور آلمان گريخت و ديگر خبري از او بهدست نيامد.
•┈••✾🔹✾••┈•
✍ باغ اندیشه
https://eitaa.com/mohammadmahdishirmohammadi