(جلسه ۸) گویی تقدیر چنین بوده است که حضور دو روزه‌ی من در دنیا با غم و اندوه عجین شود، هر چه بود گذشت و هر چه می‌بود می‌گذشت. و من می‌دانستم که تقدیر چگونه رقم خورده است و می‌دانستم که غم، نان خورشت همیشه‌ی من است و اندوه، همسایه‌ی دیوار به دیوار دل من. اما آمدم، آمدم تا دفتر زنان بی‌سرمشق نماند، آمدم تا قرآن مثال بیابد، تفسیر پیدا کند، نمونه دهد... آمدم تا خلقت بی‌غایت نماند، بی‌مقصود نشود، بی‌هدف تلقی نگردد. من اگر نبودم، من و پدرم اگر نبودیم، من و شویم اگر نبودیم، من و شما نور چشمان و فرزندانم اگر نبودیم، اگر ما نبودیم، جهان آفریده نمی‌شد، خلقت شکل نمی‌گرفت، آفرینش تکوین نمی‌یافت، این را خداوند جل و علا تصریح فرموده است. گریه نکنید عزیزان من! شما از این پس جای گریستن بسیار دارید. بر هر کدام از شما مصیبت‌ها می‌رود که جگر کوه را کباب می‌کند و دل سنگ را آب. 😭😭😭 حسن جان! این هنوز ابتدای مصیبت است، رود مصیبت از بستر حیات تو عبور می‌کند. مظلومیت جامه‌ای است که پس از پدر قاعده‌ی تن تو می‌شود. تو مظلوم مضاعف تاریخ می‌شوی که مظلومیتت نیز در پرده‌ی استتار می‌ماند. حسین جان! زود است برای گریستن تو! تو دیگر گریه نکن! تو خود دردانه‌ی اشک آفرینشی! عالم برای تو گریه می‌کند، ماهیان دریا و مرغان آسمان در غم تو می‌گریند. 😭😭😭 پیامبران همه پیش از تو در مصیبت تو گریسته‌اند و شهادت داده‌اند که روزی همانند روز تو نیست. بیا، از روی پای من برخیز و سر بر سینه‌ام بگذار اما گریه نکن. گریه‌ی تو دل فرشتگان خدا را می‌سوزاند و جگر رسول خدا را آتش می‌زند. اکنون که زمان اندوه من نیست، زمان شادکامی من است، لحظه‌ی رهایی من است. ان شاءالله .. اَلسَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖنی ✍🏻 سید مهدی شجاعی