رقیه خاتون ، دردانه ی حسین
✅شاعر: عبدالحسین مستکین
رقیه دختر ناز حسینم
گل زیبای آن نور دو عینم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
چه خوش باشد بگیرد دختری را در بغل بابا
بخواند بهر آن دختر بسان مادری لالا
بکارد باغبانی ، غنچه ای را در یکی گلدان
دهد آبش ، شود سیراب آن گل با لبی خندان
کند بازی در آغوش پدرجان ، کودکی معصوم
نبیند دیده ای دختر ز آغوش پدر محروم
زند شانه سرش را با سرانگشتان بابایش
کند شیرین زبانی پیش روی ماه تابانش
ولی اینجا سر بابا به دامانش گرفت دختر
جهان شد زیر و رو ، آتش به سامانش گرفت ، دختر
بجای دیدن بابا سرش گیرد به دامانش
سرِ از تن جدا و غرق خونِ جان جانانش
بخواهد بار دیگر دست پر مهر پدر جانش
ولی با ضرب سیلی له شود جسم پریشانش
بگیرد در بغل سر را ، حکایتها کند با او
ز درد و زخم سیلی ها ، شکایتها کند با او
رقیه گفت و گفت با سر ز درد و رنج و حرمانش
که ناگه از تنش بربست روح او ز زندانش
رسیده دخترگلها به دامان گلستانش
چو گل خندید آن غنچه ، نشسته پیش جانانش
بخوان مسکین ز دل یک نوحه زین ماتم
سیه پوش رقیه شد جهان و آدم و خاتم
کانال رسمی محسن ریاضی 👇
@mohsenriazi_ir