حکایت پندآموز:
یکی از گوسفنداشو کشت ،کباب درست کرد به داداشش گفت بره تو محل فامیلا و دوستارو صدا کنه بگو بیان کباب بخوریم.
داداشه هم راه میفته تو محل داد میزنه آی زندگیمون سوخت خونه مون آتیش گرفت و ...
چهارپنج نفر سطل آب برمیدارن دنبال داداشه میدوند میبینن خبری نیست
درو وا میکنه میگه بیاین کباب داریم
اون اخوی ک اینو فرستاده میگه فرستادمت فامیل و دوستو صدا کنی اینا کین رفتی آوردی؟
گفت ببین رفیقای ما اینان وگرنه موقع کباب خوردن که همه میشن دوست و رفیق که...
پی نوشت:این حکایتِ رفتار بعضی آدمهاست که فقط موقع راحتی و برای منافعشون می دوند.
همین دیگه، سلامت باشید
@alipourebrahim1