📄
#داستانک
#مقطع_ابتدایی
#احکام_ماه_مبارک_رمضان
*ماجراهای ریحانه ۹ ساله و احکام*
#قسمت۷
از خانه همسایه بوی حلوا می آمد😋؛
هنوز چند ساعتی به افطار مانده بود، ریحانه به علی نگاه کرد ،علی هم مثل بقیه خوابیده بود؛
ریحانه رفت بالای سر علی و آروم تکونش داد؛
علی چشماشو باز کرد؛👁
ریحانه طوری که بقیه صداشو نشنون گفت :میای بریم حلوا درست کنیم ؟
علی عاشق حلوا بود😍.
نیم ساعت بعد حلوا آماده بود.
🙍♂علی گفت:به به حالا وقت چشیدنه😋؛
ریحانه با هیجان یه قاشق حلوا گرفت جلوی دهن علی؛
علی دهنشو تا جایی که می تونست باز کرد، ریحانه قاشق حلوا رو کرد تو دهن علی؛
علی شروع به جویدن کرد ،بعد یهو قیافش تغییر کرد 😱و افتاد به سرفه و دوید طرف سینک و لقمه اش رو تف کرد.
ریحانه هاج و واج به علی نگاه میکرد که یادش افتاد علی روزه بود؛
دوید سمت علی و چند ضربه به پشت علی زد.
علی که حالش جا آمده بود به ریحانه گفت: مسواک بیار لای دندونم مونده.
ریحانه با عجله گفت: مسواک زدن که...
علی نذاشت حرف ریحانه تموم بشه و گفت: نه باطل نمیشه بعد از مسواک زدن باید انقدر آب دهنمو خارج کنم که مطمئن بشم آبی که تو دهنمه بُزاقه خودمه،
البته ریحانه "
مسواک زدن با چوب تر مکروهه" ،
حالا بدو مسواک آبی منو بیار.
بعد از اینکه مسواک زدن علی تموم شد روکرد به ریحانه و گفت: فکر کنم به جای شکر نمک ریختیم😄.
ریحانه با ناراحتی گفت: وااااای حالا چیکار کنیم؟؟🤭
علی گفت: هیچی امشب قیافه بقیه موقع خوردن حلوا دیدنیه😄 صداشو درنیار.
ریحانه با رضایت لبخند شیطنت آمیزی به علی زد.☺️😉
و هر دو مشتاقانه منتظر لحظه افطار موندن.☺️
✍نویسنده : سمیه مرادی
🔗حکم فقهی از پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری
leader.ir
•┈┈••••✾•✏️•✾•••┈┈•
ڪمیته دانش آمۅزێ
انجمݩ مبلّغان جٰامعَةُ الزّهࢪٰاسلامُ اللہ علیهاٰ
مبلغ: خانم امینی
╔═📖════╗
@mohtavayedaneshamoziyeshamim
╚════🎒🎒═╝