📚داستان واقعی
♦فتنه ۱۳۸۸ و ۹ دی
🕩یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچکس نبود.
خدایی که بسیار قوی و دانا و تواناست و همه آدمها و کارهایشان را میبینه .
یک کشوری بود. کشوری بزرگ و پهناور به نام ایران .که داشت خودش رو برای انتخابات ریاست جمهوری آماده میکرد .
آخه تو این کشور، هر چهار سال یکبار، برای انتخاب رئیس جمهور ،مراسم انتخابات برگزار میشه و مردم برای رای دادن به پای صندوقهای رأی میرن تا رئیس جمهور کشورشون رو آزادانه انتخاب کنن.
ولی دشمناشون از این مسئله خیلی ناراحت بودند و دوست نداشتن مردم در امنیت و آرامش رای بدن و رئیس جمهور خودشون رو انتخاب کنن و باعث پیشرفته کشورشون بشن.
خوب عزیزای دلم جونم براتون بگه،
که در سال ۱۳۸۸ دوباره طبق سالهای گذشته زمان انتخابات فرارسید و چهار نفر کاندید شدن.
اما... اما، متأسفانه پس از رأی ریزی در شرایطی که هنوز صندوقهای رأی ،باز و شمارش نشده بودن دو نفر از کاندیداها به سخنرانی پرداختن و خودشون رو پیروز میدون معرفی کردن.🗣
این کار غلط و اشتباه و داوری زودهنگام شون، اون هم قبل از شمردن آرای مردم ،باعث شد که دشمنان سوءاستفاده کنند و بر علیه ایران حرفهای بد زشت و نادرستی بزنند.🗣
اتفاقاً بعد از اینکه شمارش آرا تموم شد،اون دو کاندید که خودشون رو پیروز معرفی کرده بودن رای نیاوردن و به جای اینکه بپذیرن و تابع قانون باشن از روی خودخواهی و بیعقلی با دشمنان یعنی 💰آمریکا و انگلیس همدست شدن و پایتخت ایران رو به صحنه درگیری و آتیش تبدیل کردن.
دشمن ها از خارج دستور میدادن بعضی از افراد جاه طلب و خودخواه و نا اگاه ، تو ایران دستورات رو اجرا میکردن .😡
ماشینها و اتوبوسها رو آتیش میزدن🔥 ،مغازهها رو میسوزوندن،🔥 مردم را اذیت میکردن. حتی بعضی مساجد رو هم سوزوندن.
تااینکه چند روز گذشت و رسید به روز عاشورا ...
ادامه داستان رو در پست بعدی بخوانین ...