صورتش پر از خاک بود. خیلی از بچه‌ها شهید شده بودند. امید به پیروزی نداشت و این را باید از بقیه مخفی می‌کرد. همه، حواس‌شان به او بود. فرماندۀ لشکر بود. رفت توی سنگر، گوشی را برداشت ... هنوز خوابم نبرده بود. به عقربه‌های ساعت خیره شده بودم. تلفن زنگ زد. این وقت شب؟! گوشی را برداشتم. صیاد شیرازی بود. می‌گفت: «عملیات گره خورده و اگر ادامه بدهیم، به‌ضرر ماست!» اول با امام قدس‌سره تماس گرفته بود. ایشان فرموده بودند: «تلفن بزنید به آقای بهجت، بگویید دعا کنند.» به آقا(آیت الله بهجت) گفتیم؛ گفتند: «بگویید دعا کرده‌ام!» با حیرت به‌میدان نبرد خیره شده بود، باورش نمی‌شد! دشمن داشت از چیزی فرار می‌کرد... این بهشت، آن بهشت، ص۳۴ بر اساس خاطرۀ هم‌رزم شهید صیاد شیرازی، به نقل یکی از مرتبطین با آیت الله بهجت ‌‌‌‌ #مدیریت_رسانه_در_خانواده #تربیت_کودک_نوجوان #سواد_بازیهای_رایانه #سواد_انیمیشن #زندگی_سالم #سواد_رسانه #جهاد_تبیین #مجاهد_مجازی @mojahede_majazi