علامه مجلسی(ره) با سند خود از «أصْبَغ بن نُبَاتَه» روایت می کند که: «بَینَا امیرالمؤمنین(ع) یخُطُب الناسَ وَ هُوَ یقُوُل: سَلُونی قبْل أنْ تَفْقِدُونی! فَوَ اللهِ لا تَسْألُونی عَنْ شَیءٍ مَضَی وَ لَا عَنْ شَیءٍ یکون إلّا نَبَّاتَکمْ بهِ. فقَامَ إلَیهِ سعْدُ بنُ أبی وقّاص فَقَال: یا أمِیرَالْمُؤمِنینَ! أخْبِرنی کمْ فِی رَأْسی وَ لِحْیتَی مِنْ شَعْرَة؟! فَقَال لَهُ: أمَا وَ الله لَقد سَألْتَنی عَنْ مَسْئَلَة حَدَّثَنی خَلیلی رَسُولُ الله(ص) انّک سَتَسْألُنِی عَنْهَا! وَ مَا فی رَأسِک وَ لِحیتِک مِنْ شَعْرَة إلّا و فِی أصْلِها شَیطَانُ جَالِسُ، فَإنَّ فِی بَیتِک لَسَخْلاً یقُتَلَ الْحَسَینَ ابْنِی! وَ عُمَرُ بن سَعْد یوْمَئِذٍ یدْرُجُ بَینَ یدَیهِ؛[47] در بین وقتی که امیرالمؤمنین(ع) خطبه می خواندند و می فرمودند: بپرسید از من، قبل از آن که دیگر مرا نیابید. سوگند به خدا! از هیچ یک از وقایع گذشته و آینده از من نمی پرسید؛ مگر آن که شما را بدان مطلع و آگاه می کنم؛ ناگهان سعد بن ابی وقاص برخاست و گفت: ای امیر مؤمنان! به من خبر بده که چند عدد مو در سر و ریش من است؟! حضرت به او فرمودند: سوگند به خدا! بدان از مسئله ای از من سؤال کردی که خلیل من رسول خدا(ص) از آن به من خبر داده است که تو از من دربارۀ آن سؤال خواهی کرد. در سر و ریش تو هیچ مویی نیست؛ مگر آن که در بن و ریشۀ آن شیطانی نشسته است و در خانۀ تو یک رذل و پست (یا یک کودکی) است که فرزندم حسین را خواهد کشت! و عمر بن سعد در آن روز طفلی بود که در مقابل پدر می دوید و کودکانه راه می رفت.» این برخورد فریاد مظلومیت علمی امام علی(ع) بود. https://eitaa.com/mokeb_javanan_takab