داستان های عبرت انگیز
💥دکتر سعید حارب جانشین ریاست مجمع حفظ قرآن دبی گوید:
یکی از کسانیکه در فستیوال حفظ قرآن دبی حضور داشت و در پایان مسابقات جزو نفرات برتر بود، کودک ۱۲ ساله ای بود از جمهوری های آسیای میانه ( یا شوروی سابق ) ...
🌼 او میگوید: برنده شدن این کودک برایم جالب بود، نزدش رفتم و چند سؤال از او پرسیدم ..
پرسیدم: چطور توانستی تمام قرآن را حفظ کنی؟
چه کسی به تو کمک کرد که قرآن را به این روانی و زیبایی حفظ کنی ..؟
🌼 گفت: پدرم
گفتم: و چه کسی به پدرت کمک کرد که قرآن را حفظ کند ؟
گفت: پدر بزرگم
🌼 پاسخهایش برایم خیلی جالب بود ...
گفتم: پدر بزرگت چطور توانست قرآن را به پدرت حفظ کند، در حالیکه کشورتان زیر سلطه ی شوروی سابق بود و مسلمانان را شکنجه میکرد، وآنانی را که به دینشان پایبند بودند به شهادت میرساند..؟
🌼 گفت: پدرم میگفت وقتی بچه بود، پدر بزرگم او را هر روز سوار الاغی میکرد، و از روستایشان دور میشدند، در مسیر چشمان پدرم را با کهنهای میبست، و مسافت دور و درازی را میپیمودند، و سپس به کوهی میرسیدند، و از آن کوه بالا میرفتند، تا به غاری با سوراخی بسیار تنگ و تاریک میرسیدند، و به دور از چشم جلادان شوروی چند لوح قرآن را بیرون میآورد، و کمکش میکرد تا آنها را حفظ کند ....😢😢
بدینوسیله تمام قرآن را حفظ کرد ...❗
🌼 گفتم: راستی چرا پدر بزرگت چشمان پدرت را می بست؟
گفت: از ترس اینکه دستگیر شود، و زیر شکنجه تاب نیاورد، ومکان آن غار را که توسط گروهی از مسلمانان آن منطقه برای حفظ و آموزش قرآن خود و فرزندانشان در نظر گرفته شده بود، لو دهد ...
@kanoontakab