🏴 کربلا در نگاهت جاري بود روضه مي‌خواند چشم تو سي‌سال دل تو هروله کنان ، يک عمر علقمه ، خيمه گاه ، تل ، گودال بين امواج شعله ها در باد گيسوي خيمه ها مشوش بود با تب قلب پرپرت مي سوخت خيمه اي که اسير آتش بود پرده‌ي خيمه ها که بالا رفت کربلا در برابرت مي‌سوخت ناگهان روي نيزه ها ديدي سر خورشيد پرپرت مي‌سوخت دشت را در خباثت و پستي عرصه گاه مسابقه کردند آب که هيچ، روز عاشورا از شرف هم مضايقه کردند هر که از راه مي‌رسيد آن دم بي محابا به فکر غارت بود گوش با گوشواره رفت از دست تازه اين اول اسارت بود يادگاري مادرت زهراست کهنه پيراهني که غارت شد زينت شانه‌ي پيمبر بود آيه آيه تني که غارت شد در دل قتلگاه مي‌ديدي لحظه لحظه غروب زينب را چه به روز دل تو آوردند؟ « وَ أنَا بْنُ مَنْ قُتِلَ صَبْراً » @mola_amiralmomenin_as