┅⊰༻🌸🍃
شنیده بودم که بچهی یکی از دوستانمون، اولین سال روزه گرفتنش رو توی تابستون تجربه کرده و از قضا یکی از روزا که خیلی تشنهاش میشه و بعدازظهر در اوج تشنگی خوابش میبره، خواب میبینه که از عالم غیب، بهش آب خنک دادن و وقتی از خواب بیدار شده، دیگه تشنهاش نبوده و سیراب شده.😌
بعد از یادآوری این خاطره، با خودم گفتم حالا که نوبت به روزه گرفتن من رسیده و خیییلی هم حس تشنگی بر من چیره شده، بیام امتحان کنم که همچین چیزی برای من هم اتفاق میافته یا نه؟!😏 خلاصه در عصر یکی از روزهای گرم ماه رمضان، دراز کشیدم که با همین حس تشنگی خوابم ببره به امید محقق شدن اون ماجرا در حقم! چشمامو بستم و توی خیالم تصور کردم که قراره وقتی خوابم برد، بهم آب بدن! به خاطر همین، توی خواب دهنمو نیمهباز گذاشتم که فرشتهها بتونن دقیقتر آب رو بریزن تو حلقم.😁
توی همین فکر بودم که یک دفعه یه چیزی چسبید تهِ حلقم... صدام در نمیاومد! هرکاری میکردم گلوم صاف نمیشد! مثل این بود که یه دونه برنج پریده باشه تو گلوم که نه راه پس داره و نه راه پیش؛ نه میتونستم قورتش بدم چون روزهام باطل میشد و نه در میاومد! 😰
خلاصه بعد از کلی تلاش و ممارست، تونستم درش بیارم.
چشمتون روز بد نبینه....
فرشتهها به جای یه لیوان آب خنک، یک عدد پشه رو راهی حلقم کرده بودن که حساب کار دستم بیاد و بهم بفهمونن که «کار هر بز نیست خرمن کوفتن»🤦♀
از اون به بعد سعی کردم که چشمم به عنایاتی که در حق دیگران شده، نباشه و سعی کنم فاصلهی افطار تا سحر بیشتر مایعات بخورم که دیگه لازم نباشه از قوهی خیالم برای سیراب شدن استفاده کنم.😅
┅⊰༻🌸🍃
👳♂️
@mollanasreddin 👳♂️