سیدالساجدین گفت : موی و پوست و گوشت و خونم به یگانگی خدا گواهی می دهد.
گفت : اَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ.
سیدالساجدین گفت : یزید این محمّد کیست؟ جدِّ من است یا جدِّ تو؟
اگر ادعا کنی جدِّ توست همه می دانند دروغ گویی،
و اگر جدِّ من است، چرا خاندان او را به دم تیغ دادی؟
چرا پدرم را کُشتی و مال او را به تاراج بردی و اهل بیت او را اسیر کردی؟
بخدا سوگند که جز من کسی در عالم نیست که جدَّش رسول خدا باشد.
منم فرزند حسین، شهید کربلا، منم فرزند علی مرتضی،
منم فرزند محمد مصطفی، منم فرزند فاطمۀ زهرا، منم فرزند شجرۀ طوبی،
منم فرزند آن کس که در خون آغشته شد، منم فرزند آن کس که جنیان در ماتم او گریستند،
منم فرزند آن کس که پرندگان در ماتم او شیون سر دادند.
منم فرزند آن کس که سرش را از قفا بریدند.
سیدالساجدین، دیگر تاب سخن نداشت، گریست.
زینب گریست.
فاطمه و سکینه و رباب گریستند.
بازماندگان کاروان گریستند.
مردمان گریستند.
مسجد گریست.
ملائک گریستند.
زمین و آسمان گریست.
عالم گریست.
عرش خدا لرزید!
👳
@mollanasreddin 👳