می شوم و وقت محشر رهایت نمی کنم .
عَلَی المَـوعِـدْ اَجی یَمکُم و لا اَبْـعَـدْ و اعوفْ عَنْـکُم . مُحامیکُم وَ حَگ حِیدَرْ
مُحامیکُم . هَله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم. در وقت دیدار پیشتان می آیم و دور نمی
شوم و رهایتان نمی سازم .پشتیبانتان هستم به حقّ حیدر پشتیبانتان هستم .
خوش آمدید ای زائرانِ من . خوش آمدید .
یَـا هَـلْـشایِلْ رایه وْ جایْ گاصِدنی . تِـعْـرُف رایَتَـکْ بی مَن تُذَکِّـرْنی ؟ بِلـگِطَعو چْفوفه
وْ صاحْ اِدْرِکْـنی . صِحِتْ وَیلاه یا اخویه وْ ظَهَرْ مِحْنی . ای آنکه پرچم را برداشته ای و
آمده ای قصد دیدارم کنی . می دانی پرچمت مرا یاد چه کسی می اندازد ؟به آن
دست بریده که فریاد زد : مرا دریاب . فریاد زدم بی برادر شدم و اندوهم بر من
آشکار شد .
کِسَرْ ظَهری سَهَمْ هَجْـرَکْ . نِفَدْ صَبری بَعَدْ عُمـرَکْ . اُوَصّیکُمْ عَلَی الرّایِه اُوَصّیکُمْ .
هَـله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم . تیر هجرانت کمرم را شکست . بعد از زندگی تو
صبرم به پایان رسید . شما را به پرچم سفارش می کنم . سفارش می کنم .
خوش آمدید ای زائرانِ من . خوش آمدید .
یَا مَنْ گاصِدْ إلَیَّ و دَمْـعِه تِجْـریـهْ . اَعرُفْ حاجِتَکْ مو داعی تِحْـچیـهِ . وَ حَـگ نَحـْـرِ
الرِّضیع اِلـحاجِه اَگضیهِ . یَا زائرْ عاهَدِتْ کِلْ عِلّه اَشْـفیهِ . ای آنکه قصد مرا نموده ای
و اشکش جاری است . حاجتت را می دانم نیازی نیست آن را بگویی .به حقّ
گلوی شیرخواره حاجت را برآورده می کنم . ای زائر عهد کرده ام هر بیماریی را
شِفا دهم
. اَخو زینب فَرَحْ بیکُمْ . هَله وْ مَرحَبْ یُنادیکُم . یُحَیّیـکُم اَبو الغیـره یْحَیّیـکُم . هَله
بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم . برادر زینب به خاطرتان شاد شد . خوش آمدید صدایتان
می زند . مرد غیرتمند به شما درود می گوید . سلام می کند . خوش آمدید
ای زائرانِ من . خوش آمدید .
زینبْ مَنْ تُشاهِدکُم تِزورونی ؛ تُنادیکُم لِوَنْ بِالطَّفّ تحضُرونی ! ما اَمْـشی یِسْره وْ لا
یَسلِبونی . و لا بسیاطهم غَدَر یْضرِبونی . زینب هنگامی که مشاهده می کند که
زیارتم می کنید ؛ صدایتان می کند ای کاش در جنگ حاضر می شدید که مرا به
اسیری نمی بردند و مرا غارت نمی کردند . و نه با تازیانه های خیانتشان مرا می
زدند .
تُنادینی : أنَا الجیره وْ صَد عَنّی أبو الغیره . اَبَچّیکُم عَلی مْصابه اَبَچّیکُم . هَله بیکُم
یا زُوّاری هَلِه بیکُم . صدایم می زند : من دربندم و مرد باغیرت از من گرفته شد .
شما را بر مصیبت به گریه می اندازم . به گریه می اندازم . خوش آمدید ای زائرانِ
من . خوش آمدید . الشاعر : سیّد عبدالخالق المِحَنّه / القارئ : باسم کربلائی /