قسمت چهارم
پا تک عملیات بستان
از بچه های مسجد لب خندق شیخ انصاری مش کریم پنچری گیر فامیلش یادم نیست آقای عباسی و جند نفر دیگر هم از آن مسجد بود ند اسلحه بچه های مساجد همه ژ۳ بود همین طور که داشتیم می رفتیم کم کم به خط میشدیم ونفرات اول به هر سنگر که می رسیدند به دستور توی سنگرها کنار نیروهای در خط تقسیم بندی میشدند من هم در سنگر دومی یا سومی اول خط روبروی پل سابله قرار گرفتم .آنجا که رسیدیم منطقه وسیعی دشت روبرویمان و پشت سرمان بود دشمن هم آتش زیادی با سلاحهای مختلف سرمان می ریخت
یکی از نیروهای سنگر اولی تیر به گلویش خورد وخور خور میکرد نیروهای آن سنگر صدا میکردند امدادگر، امدادگر، سنگرهای دیگر هم اعلام امدادگر سر دادن
هرچه گفتیم امدادگر آن موقع سازماندهی رسته نشده بودیم خلاصه کسی پیدا نشد. دشمن ازهمه طرف می می ریختند تانک ها از پشت سرمان داشت می آمد آر پی جی زن را صدا. کردند آمد گلوله ای شلیک کرد و بعد آمد توی سنگر، وقتی رفت که گلوله دیگری شلیک کند تیرخورد و خودش رفت عقب نمیدانم چه شد فرمانده گروهان همان جا هم تیر خورد.
او گفت به عقب نمی روم و به عقب نرفت و تا آخر ماند .
مجروحان را هم سنگر به سنگر به عقب دادیم ببرند عقب.
پایان قسمت چهارم
راوی عبدالکریم قنبری