رد پای خدا❣️ یک در شب سرد پاییزی، رفته بودم جایی! (البته نه به اختیار خود... ) آنجا در مقایسه با جاهایی که تابحال رفته بودم،بسیار عجیب ومتفاوت بود یک مکان نا آشنا،برای لحظه ای دلم لرزید و حس غریبی تمام وجودم را مچاله کرد. ناگهان چشمم به یک تابلوی بزرگ افتاد شبیه صفحه ی تلویزیون ، اما در سایز بزرگترکه روی آن تصاویری مثل ضربان قلب نقاشی شده و زیر آن چیزی شبیه رد پای انسان! نزدیک تر رفتم، (فضای آنجا مه آلود وگرفته بود انگار تو آسمون معلق باشی... ازدحام جمعیت را توی مه می دیدم،قیافه ی آدمها واضح نبود،همه غرق حیرت بودند، کسی هم با کسی کاری نداشت). شخصی از آن بالا به من اشاره کرد که بیا جلو... شبیه فرشته های تو قصه ها بود در جای بلندی ایستاده وفقط به بقیه نگاه میکرد. جلو رفتم و سلام دادم... واو در جواب من گفت :سلام! به خانه ابدیتت خوش آمدی! گفتم اینجا کجاست؟ شما کی هستید؟ من اینجا چکار می کنم؟ این آدمها به چه کاری مشغولند؟! معنی این خطهای روی تابلو چیه؟ باخونسردی جواب داد :اینجا قیامته و این تابلو هم زندگی ترا از زمانی که بدنیآ آمدی تا الان نشان می دهد. و این آدمها... حرفش را قطع کرد ه و با نا امیدی پرسیدم مگه ... مگه من... مردم؟! بله! تو مردی! (باورم نشد) دوباره پرسیم، باز همون جواب را شنیدم. گفت : خطهایی که بالا رفته موفقیت ها وان هایی که پایین آمده شکست هاو ناکامی هایت است. 〰️〰️〰️ امین یاوران | سبک زندگی ایرانی اسلامی