هدایت شده از استاد ادیب
از مقداد پرسیدند هنگام حمله به خانه حضرت زهرا و امیرالمؤمنین چه کار کردی؟ گفت: ما مامور به سکوت بودیم ولی دست به قبضهٔ شمشیر و چشم در چشم علی منتظر اشاره بودیم. ما هم همینیم؟ بعید می‌دانم. ما یا جلوتر از امامیم و یا عقب‌تر. ادعای ولایت‌مداری‌مان، گوش فلک را کر کرده؛ ولی حوصلهٔ صبوری نداریم. اگر رهبر، همانی است که این چهار دهه نه تنها ایران جغرافیایی که ایرانی فرهنگی را رهبری کرده و مرزها را از ایران فرهنگی هم فراتر برده است، بلد است که چه زمانی باید تصمیم بگیرد و چه تصمیمی بگیرد. هنر ما در «آی که چه نظامیان ترسو و بزدلی اطراف سید ما را گرفته‌اند» و «هیهات که امام می‌گوید بزنید و ماموم سرپیچی می‌کند» و «آه که چه بی یار و یاور است سید»، گفتن نیست. ما هنر کنیم، بتوانیم دست به قبضه باشیم و آماده. تصمیم‌گیری با ما نیست. تصمیم‌سازی هم! ما سربازیم. یاد بگیریم که قدوقوارهٔ خودمان را بشناسیم. سرباز، می‌گوید چشم. همین. پانوشت: این حرف‌ها هفته‌هاست که درونم قُل می‌زدند. دیگر نتوانستم نگه‌شان دارم.