"اما این نگاه، در قرن بیستم، با ویرانی تلقّی حداقلی که انسان قرن ۱۹ از دانش و علم و فناوری داشت نابود شد. تازه انسان فهمید، که فهم او آنقدر حقیر است که آن چیزی که او در قرن ۱۹ به آن علم میگفت، امروز بسیار خندهدار است و به زبان امروزی تنها معلومات عمومی تلقی میشود و مرزهای علم خیلی جلوتر از سطح فهم و دانش او است.
همهی قطعیتهایی که در قرن ۱۹ به آن قائل بودند، زیر سؤال رفت و بشر تازه فهمید که طبیعت چه رقیب سرکشی است. همهی سازههای مدرن و ظاهراً مبتنی بر علم را یک سرکشی طبیعی مانند سونامی و زلزله و یا برخورد یک شهابسنگ عظیم با زمین میتواند ویران کند. طبیعت، تمام رشتههای او را میتواند نابود کند. او گویا سرکشی طبیعت را لحاظ نکرده بود.
در نگاه پستمدرنی که بعد از مدرنیته جزماندیشانه شکل میگیرد، انسان قرن بیستمی به تمام آموزههای خود شک میکند و میگوید آن علمی که من داشتم و فکر میکردم منجی من است، شاید هلاککنندهی من است! اگر روزی یک شهابسنگ بزرگ به زمین نزدیک شد، آیا من با علم خود میتوانم مانع از برخورد با زمین بشوم؟ اگر چنین اتفاقی رخ دهد، علم میتواند در این جهان بدون خدا و فارغ از خدا من را نجات بدهد؟