–یه کم آویشن میزارم ببر دم کن به هردوشون با عسل بده بخورن. به سعیده زنگ بزن اگه تونست بیاد باهم برید، اگه نه، زنگ بزنم آژانس. باخوشحالی زنگ زدم به سعیده و ازش خواستم اگه کار داره با آژانس برم. از حرفم بدش آمدوگفت: – مگه باهات تعارف دارم. خب نتونم بیام راحت میگم دیگه. الان راه میوفتم. 🍁به‌قلم‌لیلافتحی‌پور🍁