آقا! از آن بـــــالا به این پایین نگاهی کن درمـــــــان درد مـردم شهــــــر تباهی کن کشکــول ناداری‌مان از نور حق خالیست ما را گدای خود بدان ای ماه و شاهی کن دلهایمـــــــان در کوره باطل سیاهی رفت با آن ید بیضـــــای خود محوِ سیاهی کن ای نام حق بر کاغذی زیبــــا به نستعلیق رحمی به کــاغذ پاره بی حرف کاهی کن خوبــان کبوترهــــــــــای اهلیِ منــــار تو فکـــــری به حال ما کبوترهای چاهی کن