أشعث در شب نوزدهم ماه رمضان سنهٔ چهلم از هجرت از شب تا به صبح در مسجد کوفه بیدار بود. نزدیک اذان صبح بود، حُجر بن عدیّ می‌گوید: دیدم أشعث بن قیس رو کرد به ابن ملجم و گفت: يابن مُلجم ؛ النَّجآء النَّجآء لحاجتك فقد فضح الصبخ. اى پسر ملجم! بشتاب بشتاب صبح طلوع کرد؛ رسوا خواهی شد.» گفت : من از این کلام أشعث بدنم به لرزه در آمد و گفتم: یا أعور! تو قصد کشتن علی را داری؟ فوراً حرکت کردم به منزل أمیرالمؤمنین خبر دهم که در مسجد علیه شما سوء قصدی است. اتفاقاً معلوم شد که حضرت از راه دیگر به مسجد آمدند؛ فوراً خود را به مسجد رسانیدم که أمیرالمؤمنین را با خبرگردانم؛ دیدم ضربت بر فرق آن حضرت وارد آمده است؛ و بادهای سیاه می‌وزد و درهای مسجد به هم می‌خورد و جبرائیل (ع) بین آسمان و زمین ندا می‌کند: تَهَدَّمَتْ وَاللهِ أرْكانُ الْهُدىٰ وَ انْطَمَسَت وَاللهِ نُجوم السَّمآءِ وَ أعلامُ التُّقىٰ وَ انْفَصَمَت وَاللهِ الْعُرْوَةُ الْوُثقىٰ ؛ قُتِلَ ابن عم مُحمّد المصطفی، قتل الوصیُّ الْمُجْتبی، قُتِلَ علیٌّ الْمُرْتِضیٰ، قُتِلَ سَيِّد الأوْصياء ؛ قَتَلَه أشْقَى الأشقياء. " «سوگند به خدا پایه‌ها و ستونهای هدایت شکست، و ستارگان آسمان و پرچمهای تقوی محو و تاریک گشت، و دستاویز محکم الهی پاره شد؛ پسر عموی محمد مصطفی کشته شد، وصیّ اختیار شده کشته شد، علیّ مرتضی کشته شد، سوگند به خدا که آقا و سالار اوصیای پیامبران کشته شد؛ او را شقی‌ترین اشقیا کشت.»