•┈┈••••✾•🌿🌼🌿•✾•••┈┈• ✨﷽✨ ✨♥️‌🕊 〽️هدایت دیگران ✍هرگاه امام کاظم علیه السلام را می‌دید، زبان به دشنام می‌گشود. حتی گاهی به امیرالمؤمنین علی علیه السلام نیز ناسزا می‌گفت. روزی امام به همراه یاران خویش از کنار مزرعه او می‌گذشتند. او مثل همیشه ناسزا می‌گفت. یاران امام برآشفتند و از امام خواستند تا آن مرد بد زبان را ادب کنند. امام با این کار مخالفت کرد وآنان را از انجام چنین کاری بازداشت. روزی امام به سراغ مرد رفت تا او را در مزرعه اش ملاقات کند، ولی مرد عرب، از کار زشت خود دست برنمی داشت و به محض دیدن امام، ناسزا می‌گفت. امام نزدیک او رفت و از مرکب خود پیاده شد. به مرد سلام کرد. مرد بر شدت دشنام‌های خود افزود. امام با خوش رویی به او فرمود: «هزینه کشت این مزرعه چه قدر شده است؟ » مرد پاسخ داد: «یکصد دینار. » امام پرسید: «امید داری چه اندازه از آن سود ببری و برداشت کنی؟ » مرد با گستاخی و طعنه پاسخ داد: «من علم غیب ندارم که چه مقدار قرار است عایدم شود. » امام پرسش خود را چنین تکرار کرد: «من نگفتم چه سودی به تو خواهد رسید، بلکه پرسیدم تو امید داری چقدر سود عایدت شود؟ » او که از پرسش‌های امام گیج شده بود، پاسخ داد: «فکر می‌کنم دویست دینار محصول از اینمزرعه برداشت کنم». در این هنگام، امام کیسه ای به مبلغ سیصد دینار طلا بیرون آورد و به مرد داد و فرمود: «این را بگیر و کشت و زرعت نیز برای خودت باشد. امیدوارم پروردگار آنچه را امید داری از کشت و کارت سود ببری، عاید تو سازد. » مرد سرافکنده و بهت زده، کیسه سکه‌های زر را از امام گرفت و پیشانی امام را بوسید و از رفتار زشت خود، پوزش خواست. امام با بزرگواری، اشتباه او را بخشید. چند روزی گذشت تا اینکه روزی مرد به مسجد آمد و هنگامی که نگاهش به امام کاظم علیه السلام افتاد، گفت: «پروردگار می‌داند که رسالت خویش را کجا و بر دوش چه کسی قرار دهد. » سخن او موجب تعجب یاران امام شد. می‌خواستند بدانند چه چیز موجب تغییر رویه او شده است. از او پرسیدند: «چه شد؛ تو که پیش تر غیر از این می‌گفتی؟ » مرد عرب سر به زیر انداخت و گفت: «درست شنیدید و همین است که اکنون گفتم و جز این هرگز چیز دیگری نمی گویم. » آن گاه دست به دعا برداشت و برای امام دعا کرد. مرد از مسجد خارج شد و امام نیز به سوی خانه خویش به راه افتاد. در بین راه، رو به دوستان خود کرد و فرمود: «حال بگویید کدام یک از این دو راه بهتر بود؛ آنچه شما می‌خواستید یا آنچه من انجام دادم. مشکل او را با آن مقدارپول که می‌دانید، حل کردم و به وسیله آن، خود را از شر او آسوده ساختم». 📚 آفتاب_پیمان پارسایی __________@montazeranzohour_313 «»